مشاهده مطلب

      ۳۰ آبان ۱۳۹۱      ۰             940      اخبار ایران و جهان   Print This Post Print This Post

كيهان
«پشت صحنه جنگ غزه» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد:
تحولات كنوني نوار غزه از پيچيدگي‌هايي برخوردار است. بمباران اين منطقه تازگي ندارد ولي تداخل اقدامات نظامي با سفرهاي ديپلمات‌هاي عربي- غربي به غزه و سرزمين‌هاي اشغالي تازگي دارد و اين مي‌تواند تحليل متفاوتي را سبب شود.

امير قطر كه ارتباط افشا شده‌اي با رژيم صهيونيستي دارد در روز دوم آبان ماه ۹۱ تحت عنوان بازسازي غزه به اين قطعه محاصره شده سفر مي‌كند و اين در حالي است كه بخش عمده خرابي‌هايي كه او براي بازسازي آن به غزه رفته در سال ۱۳۸۹ با پول‌هاي اهدايي خود او به رژيم صهيونيستي به وجود آمده است. چند روز پس از سفر شيخ حمد به غزه حملات نسبتاً سنگين هوايي رژيم صهيونيستي به اين منطقه آغاز مي‌شود و كمي بعد اعلام مي‌شود كه با ميانجي گري مصر، تل آويو آتش بس را پذيرفته است اما درست چند روز بعد دوباره حملات به اين منطقه از سر گرفته مي‌شود و در نهايت اسرائيلي‌ها از شش روز پيش سنگين ترين حملات خود طي ۳ سال اخير را متوجه اين منطقه مي‌كنند كه تاكنون ادامه دارد. در اثناي اين حملات دولت مصر نخست وزير خود را راهي غزه مي‌كند، او در غزه اعلام مي‌كند كه ساكنان غزه تنها نيستند و مصر در كنار آنان قرار دارد.

با حضور سه ساعته «هشام قنديل» حملات كمي تعديل مي‌شود ولي به محض خروج او از گذرگاه رفح بار ديگر حملات شدت پيدا مي‌كند و گذرگاه رفح هم عليرغم درخواست اكيد نخست وزير فلسطين- اسماعيل هنيه- و قول‌هاي مكرر دولت مصر دوباره بسته مي‌شود.

در خلال درگيري‌هاي شش روز اخير اتحاديه عرب و كشورهاي وابسته‌اي نظير قطر شروع به رجزخواني مي‌كنند و عليرغم آنكه شدت حملات كنوني اسرائيل به غزه در مقايسه با حملات آن در جريان جنگ ۲۲ روزه بسيار كمتر است، خود را مدافع جدي و عملي فلسطيني‌ها معرفي كرده و حتي وزير امور خارجه قطر در يك ادبيات سوپرانقلابي مي‌گويد «تشكيل جلسه اتحاديه عرب در حاليكه از عمل در آن خبري نيست چه فايده‌اي دارد»! با اين وصف مي‌توان گفت ميان حملات كنترل شده رژيم صهيونيستي و عجز و لابه بعضي از مقامات عربي رابطه معناداري وجود دارد.

در واقع در اين مقوله مسئله اصلي داعيه مقاومت فلسطين است كه تقسيم فلسطين به دو بخش ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ را نمي‌پذيرد و كماكان بر آزادي كل سرزمين فلسطين تأكيد مي‌كند.

رسانه‌ها چند روز قبل از تماس تلفني اوباما با نتانياهو خبر دادند. اين تماس در اثناي جنگ اخير عليه غزه برقرار شده و در آن اوباما از ادامه اين جنگ ابراز نگراني كرده و آن را به نفع حماس و ايران ارزيابي كرده است. موضع رسمي كاخ سفيد البته حمايت از رژيم صهيونيستي بود كما اينكه موضع خانم اشتون به نمايندگي از اتحاديه اروپا هم حمايت از اسرائيل بود ولي با اين وجود هيچكس ترديد ندارد كه قرار نيست جنگ بزرگي شبيه جنگ ۲۲ روزه روي دهد. آمريكا و اروپا از حملات اسرائيل حمايت مي‌كنند تا آن اتفاقي كه اوباما آن را «اولويت اول خود درخاورميانه» مي‌خواند زمينه تحقق پيدا كند.

باراك اوباما در حين تبليغات انتخاباتي رياست جمهوري خود- در دور دوم- گفت «فلسطين اولين و مهمترين پرونده خاورميانه است و بدون حل پرونده فلسطين حل ساير پرونده‌ها در خاورميانه امكان پذير نيست، چرا كه اين پرونده روي همه آنها اثر مي‌گذارد.» همين مضمون را در مقاله گري سيك و مقاله برژينسكي و نيز مقاله كيسينجر كه طي دو سه روز گذشته در روزنامه‌هاي آمريكايي به چاپ رسيدند، مشاهده مي‌كنيم با اين وصف مي‌توان حدس زد كه طي ماه‌هاي آينده مقامات كاخ سفيد تمركز ويژه‌اي روي اين پرونده خواهند داشت. در اين پرونده آنان مي‌خواهند موقعيت اسرائيل را از طريق پايان دادن به هرگونه حرف و حديث درباره مالكيت رژيم صهيونيستي بر سرزمين‌هاي ۱۹۴۸ كه ۷۸ درصد خاك و نزديك به ۱۰۰درصد آب فلسطين را شامل مي‌شود، خاتمه دهند. در اين ميان اوباما مدعي است كه اردوغان و مرسي رؤساي دولت تركيه و مصر با او همراهند و به اين طرح- كه همان طرح ۲۰۰۷ آناپوليس است- كمك مي‌كنند. مقامات اين دو كشور از رد يا تأييد اين خبر خودداري كرده‌اند ولي هيچ بعيد نيست كه چنين توافقي ميان آنان صورت پذيرفته باشد و البته اگر هم اين دو پذيرفته باشند به معناي آن نيست كه چنين طرحي با توافق رؤساي تركيه و مصر امكان اجرايي پيدا مي‌كند كما اينكه تاكنون هم مشكل اصلي توقف قطار سازش موضع مقامات اين كشورها بوده است.

آمريكايي‌ها در اين صحنه ظرفيت‌هاي منطقه‌اي و بين المللي را پاي كار آورده‌اند و اسرائيل را هم متقاعد كرده‌اند كه به يك عمليات محدود براي تحقق توافق با حماس دست بزند. آنان بخوبي مي‌دانند كه آنكه فعلاً در مجموعه‌هاي فلسطيني- اعم از ساكنان غزه و كرانه و قدس و اردوگاهها- مي‌تواند بعنوان طرف فلسطيني حرف بزند، محمود عباس و تشكيلات خودگردان نيست بلكه اين حماس و جهاد اسلامي است تا اينجاي مطلب را آمريكايي‌ها درست فهميده‌اند ولي در اينكه حماس و جهاد قادرند گره كور آمريكا و اسرائيل را باز كنند دچار اشتباه مي‌باشند چرا كه اگر امروز حماس و جهاد صاحب آبرويي نزد فلسطيني‌ها هستند بواسطه «نه» اي است كه به طرح‌هاي خيانتكارانه داده‌اند و اگر آنان نيز به ورطه سازش بيفتند به همان سرنوشت فتح و ساف گرفتار شده و كسان ديگري از ميان فلسطيني‌ها به ميدان آمده و پرچم را بر دوش مي‌كشند.

براساس آنچه كه اخباري از آن به بيرون درز كرده است امير قطر در سفر دوم آبان ماه خود به غزه حامل اين طرح بوده كه طرف آمريكايي-عربي شكل گيري دولت حماس در كل سرزمين‌هاي اشغالي ۱۹۶۷- يعني همان ۲۲ درصد- را تضمين مي‌كند و به مرور دولت فلسطيني در اين بخش از سرزمين را به رسميت مي‌شناسد و مرزها و گذرگاه‌هاي دريايي و زميني را باز مي‌كند و تعهدات مالي اسرائيل- مندرج در ذيل توافقنامه‌هاي اسلو و مادريد- شامل حقوق و سهم گمركات را مي‌پذيرد. در مقابل آن حماس بايد حاكميت رژيم صهيونيستي بر سرزمين‌هاي ۱۹۴۸ به ضميمه فيصله دادن به بحث حق بازگشت حدود ۵ ميليون آواره ساكن در اردوگاهها را بپذيرد. علاوه بر آن در حوزه امنيتي و نظامي به مفاد و مقتضاي پيمان مادريد و اسلو – يعني قناعت به داشتن پليس و كنار گذاشتن ارتش و گروههاي مقاومت در فلسطين- عمل نمايد. در واقع در اين طرح تنها يك اتفاق جديد افتاد، و آن به رسميت شناختن نقش حماس به عنوان نماينده حقيقي ملت فلسطين و طرف اصلي مذاكره پيرامون فلسطين است. البته حماسي كه استحاله را بپذيرد! بقيه مسايل اين طرح تازگي ندارد و تأكيد بر فيصله دادن به موضوع حساس حق بازگشت آوارگان نشان مي‌دهد كه اين طرح حتي از طرح آناپوليس هم براي فلسطيني‌ها خفت بارتر است.

آغاز جنگ كه با ترور «جعبري» فرمانده گردان‌هاي الاقصي شروع و با زدن مقر هنيه و محمود الزهار ادامه يافت، نشان داد كه حماس و جهاد تن به اين ذلت نداده و بر مواضع خود مبني بر اين كه رژيم اسرائيل را در هيچ بخش از فلسطين به رسميت نمي‌شناسند، تاكيد كرده‌اند. باز و بسته شدن گذرگاه رفح هم نشان مي‌دهد كه يك هماهنگي ضمني ميان تل آويو و قاهره براي واداشتن حماس به پذيرش روند سياسي و جايگزين كردن آن با روند امنيتي نظامي صورت گرفته است. سفر «هشام قنديل» نخست وزير مصر به غزه و پس از آن بسته شدن دوباره گذرگاه رفح نشان داد كه هنيه زير بمباران هم حاضر به پذيرش طرح ياد شده نگرديده است. سفر محرمانه يك مقام امنيتي اسرائيل به قاهره كه ديروز افشا شد و طرح اين مسئله كه اسرائيل خواسته‌هاي حماس مبني بر آتش بس، توقف حمله به رهبران حماس و باز بودن گذرگاه‌ها را پذيرفته است در واقع برجسته نمايي مواردي است كه مسئله اصلي حماس و فلسطيني‌ها نيست و نشان مي‌دهد كه هياهوي سياسي ضميمه عمليات نظامي شده تا حماس كار را در حوزه عربي- اسرائيلي تمام شده تلقي نمايد.

خراسان
«فرصت‌هاي امروز اقتصاد ايران» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حميدرضا ايماني مقدم است كه در آن مي‌خوانيد:
سخن گفتن از فرصت‌هاي پيشرفت اقتصادي در شرايط موجود آشفتگي کشور شايد تعجب برانگيز باشد؛ تورم، تغييرات مستمر قيمت ها، تحريم‌هاي هوشمند، نوسانات ارزي، مسائل سياسي و… از مهم ترين عناصري است که در شرايط موجود مورد توجه ويژه رسانه‌ها و مردم قرار گرفته است و به طور مستمر در مجامع آنان مورد بحث قرار مي‌گيرد.

در عرصه کارآفريني وقتي سخن از پديده‌ها به ميان مي‌آيد تأکيد مي‌شود که اين افراد معمولا از شکارچيان فرصت‌ها در صحنه‌هاي سخت و پر از تهديد هستند. به نظر در شرايط موجود کشور درک درست فرصت‌هاي ايجاد شده مي‌تواند ما را براي رهايي از اين وضع و پشت سر گذاشتن عزتمندانه آن ياري نمايد. در اين مجال برآنيم تا برخي از اين فرصت‌ها را به صورت تيتروار مورد اشاره قرار دهيم.

۱ – متأسفانه يا خوشبختانه تجربه ثابت کرده است که بسياري از استعدادهايمان در شرايط سختي و فشار شکوفا خواهد شد. امروز در فضاي اقتصادي کشور وجود فشارهاي مختلف از ناحيه تحريم ها، ساختارهاي غلط اقتصادي چند دهه اي، سوء استفاده کنندگان و سوء تدبيرهاي مديران اقتصادي؛ بسياري از نخبگان، کارشناسان و فعالان اقتصادي را به تکاپو واداشته تا تحليل‌هاي خود را از شرايط دقيق تر نموده و به ايراد پيشنهادات و ايده‌هاي بعضا جديد بپردازند. از سوي ديگر در اين شرايط معمولا مسئولان بخش‌هاي مختلف گوش شنواتري نسبت به شرايط ثبات در کشور دارند و باب مباحثه و گفت وگو بين بخش‌هاي مختلف بيشتر باز مي‌گردد. نکته قابل توجه اين که انباشت تجربه بيش از ۳۰ ساله نظام در مديريت اقتصادي کشور، شکل گيري نهادها و تشکل‌هاي مختلف، افزايش سطح آگاهي‌ها و تنوع رسانه‌ها و… فرصت‌هايي است که به سرعت بخشيدن به اين امر کمک بيشتري مي‌کند.

۲ – شفاف شدن ميزان وابستگي کشور به ارز از ديگر تهديدهايي است که قابليت تبديل شدن به فرصت را دارد. آمريکا با مرجعيت پول ملي خود در فضاي بين المللي سوء استفاده‌هاي قابل توجه اقتصادي و سياسي را به ويژه در دهه اخير مرتکب شده است. همين امر عامل حرکتي بين المللي در جهت حذف دلار از تعاملات بين کشورها شده است. امروز چين به عنوان يکي از بزرگ ترين حاضران صحنه تبادلات بين المللي ۱۵ درصد معاملات خود را از طريق پول ملي خود و کشور مقابل در قالب تفاهم نامه‌هاي دوجانبه به انجام مي‌رساند و اين روند به سرعت در حال گسترش است. اتحاديه اروپا از همان ابتدا مقابل مرجعيت پول آمريکا ايستادگي کرد و نهايتا دست به خلق يورو در مقابل دلار زد. امروز اين فرصت براي کشور ما بيش از پيش مهيا است.

۳ – آشفتگي‌هاي اخير براي بسياري از تحليل گران و مسئولين اقتصادي کشور ضعف‌هاي واقعي ساختاري چند دهه‌اي اقتصاد ايران را نمايان کرد. ضعف اطلاعات گمرکي، يکپارچه نبودن سيستم گمرک، وزارت صنعت، معدن و تجارت و بانک مرکزي، نارسايي‌هاي بورس کالا، ضعف ساختارهاي نظارتي، شفاف نبودن فرآيند گردش کالا در کشور، نظام عرضه ارز و… از جمله عواملي است که ضريب اطمينان تصميم گيري را به ويژه در شرايط موجود کاهش مي‌دهد. شتاب مدبرانه در اصلاح ساختارهاي مذکور که بعضا در کوتاه مدت و ميان مدت نيز ميسر است؛ از جمله فرصت‌هايي است که نصيب مديران امروز کشور شده است.

۴ – يکي از دغدغه‌هايي که در سال‌هاي اخير بارها مطرح شده است موضوع مديريت واردات کالاها به کشور است. بستر موجود از دو حيث محدوديت‌هاي ارزي و گران شدن واحد دلار فرصت را براي اين امر به صورت ويژه مهيا نموده است.

۵ – فرصت قابل توجه ديگري که امروز براي برخي از بخش‌هاي توليدي کشور در صنعت و کشاورزي مغتنم شمرده مي‌شود، تفاوت نرخ ارز و توجيه پيدا کردن توليد بسياري از کالاها در مقابل واردات آن هاست. فرصتي که هر چند متأثر از مشکلات اقتصاد کلان نظير تزريق نقدينگي، بي ثباتي تصميم گيري‌ها و برخي عوامل ديگر ممکن است دچار آسيب‌هايي گردد اما در مجموع با مديريت صحيح آن و فراهم آوردن ساير بسترهاي همکاري حداکثري مي‌توان اين امر را محقق نمود. اميد است در مطالب آتي بيشتر به ابعاد اين موضوع بپردازيم.

۶ – از مهمترين وجوه اقتصاد مقاومتي که رهبري نيز بر آن تأکيد کردند، حضور حداکثري مردم در اقتصاد در لايه‌هاي مختلف است. حرکت‌هايي نظير آن چه در مجلس تحت عنوان «سازمان مردمي جهاد اقتصادي» در حال پيگيري است با همه نقدهايي که بدان وارد است مي‌تواند نويدبخش تأمل جدي در اين عرصه باشد. بسياري از کارشناسان امر امروز احياي مدل‌هايي نظير جهاد سازندگي در اوايل انقلاب را براي احياي بخش توليد در صنعت و کشاورزي کشور ضروري مي‌دانند. البته طبيعي است که مدل ها، ساختارها و نهادها تغيير يافته‌اند و بايد متناسب با اين تغييرات طرحي نو درانداخت.

۷ – فرصت‌هاي مذکور را مي‌توان در حوزه مباحث اقتصادي قلمداد نمود. در ساير عرصه‌ها مي‌توان از تغييرات ضروري در روابط اجتماعي و لايه‌هاي فرهنگي نيز نام برد. سال‌ها در حوزه ضايعات نان تلاش‌هاي تبليغي، ترويجي صورت گرفت که البته بعضا در حد خود نيز موثر بود. اما فرصتي که هدفمندي يارانه‌ها در کاهش ضايعات نان ايجاد کرد شايد با هيچ کدام از آن‌ها قابل مقايسه نبود. امروز محور فرهنگ مصرف و اصلاح الگوي آن در بين مردم از مهمترين محورهاي تغيير در سبک زندگي ايرانيان به نظر مي‌رسد که مجموعه‌هاي فرهنگي و اجتماعي بايد اهتمام ويژه‌اي نسبت بدان داشته باشند. موضوعاتي نظير: استفاده از کالاي داخلي، پرهيز از تجملات، ترويج فرهنگ کار و تلاش، کسب رزق حلال و… از محورهايي است که مي‌تواند مورد توجه باشد.

اين موارد تنها بخشي از فرصت‌هاي موجود براي فعاليت رسانه ها، فعالان اقتصادي و فرهنگي و… است که بايد مورد توجه قرار گيرد، طبيعي است که با تأمل بيشتر در ابعاد فضاي موجود مي‌توان فرصت‌هاي ديگري نيز ذکر نموده و تلاش نمود تا بهره برداري حداکثري را از آن‌ها داشته باشيم. بي شک به سلامت پشت سر گذاشتن التهابات موجود پيروزي بي نظير ديگري را در تاريخ انقلاب و براي ملت ايران رقم خواهد زد. باشد که با بهره بردن از تمامي ظرفيت‌ها و فرصت‌هاي موجود شيريني نويي را براي ملت ايران و تاريخ رقم بزنيم.

جمهوري اسلامي
«حضور ملت‌ها تنها راه حل بحران فلسطين» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
گوشه و كنايه زدن‌هاي شيوخ قطر به دولتمردان مصري و ساير دولت‌هاي عربي هر چند ريشه در تفكري دارد كه آنان براي مطرح ساختن شيخ نشين قطر به عنوان يك قطب و محور مشكل‌گشا در جهان عرب در سر دارند، ولي گاهي مي‌توان بعضي از واقعيت‌ها را نيز از زبان همين شيوخ شنيد. شيوخ قطر در عين حال كه لقمه‌اي بزرگ‌تر از دهان خود برداشته‌اند، نكاتي درباره سران عرب گفته‌اند كه شنيدني است و البته خودشان نيز مشمول اين نكات هستند.

نخست وزير قطر با اعلام اينكه اجلاس اخير اتحاديه عرب در قاهره درخصوص غزه هيچ دستاوردي نداشته است تاكيد كرد اساساً ديدارهايي كه مسئولان عرب درخصوص مسئله فلسطين برگزار مي‌كنند فايده چنداني ندارد و بيشتر اتلاف وقت است. وي مسئولان كشورهاي عربي را به گوسفنداني تشبيه كرد كه توان اقدام اساسي درباره فلسطين را ندارند.

هر چند اين شيخ قطري، اين سخنان را با اهداف تبليغاتي مطرح مي‌كند، چرا كه قطر، خود يكي از متحدين اصلي آمريكا در منطقه مي‌باشد، ولي اصل اين موضوع غيرقابل انكار است و كاملاً با واقعيت مطابقت دارد.

اين يك واقعيت مسلم است كه اگر دولتهاي عرب، مطابق با خواسته و مواضع ملت‌هاي خود عمل مي‌كردند و اندكي غيرت و همت به خرج مي‌دادند حال و روز ملت فلسطين، اين چنين نبود و صهيونيستهاي جنايتكار قادر نبودند به راحتي، هر جنايتي را كه مي‌خواستند عليه ملت مظلوم فلسطين مرتكب شوند.

حدود يك هفته است كه ماشين جنگي رژيم صهيونيستي بار ديگر به حركت درآمده و مردم غزه را آماج شديدترين حملات وحشيانه قرار داده است. تازه‌ترين آمارها حاكي از شهادت بيش از يكصد فلسطيني و مجروح شدن نزديك به ۱۰۰۰ نفر در حملات صهيونيستها به غزه مي‌باشد.

در اين مدت، اقدامات اتحاديه عرب به عنوان اصلي‌ترين تشكيلات سياسي جهان عرب، تنها برگزاري نشستي در سطح وزراي خارجه در قاهره بوده است كه به اذعان مسئولان كشورهاي عربي بدون هيچ دستاورد و حاصلي به پايان رسيد.

بسياري از حكام عرب كه در موارد خاصي، عرق عربي آنها به جوش مي‌آيد و براي آن موارد، پيمان‌هاي امنيتي منعقد مي‌كنند و يا شوراي همكاري تشكيل مي‌دهند در قبال فلسطين و رنج و فلاكتي كه مردم آن متحمل مي‌شوند عربي بودنشان فراموش مي‌شود و سعي مي‌كنند خود را در پشت بيانيه‌هاي بي‌خاصيت و اعتراضات شفاهي مخفي كنند تا ديده نشوند. قطعاً اگر فشار افكار عمومي ملت‌هاي عرب نبود، اين حكام حتي در صدور بيانيه و اعلاميه نيز اقدام نمي‌كردند.

در چنين شرايطي است كه صهيونيستهاي اشغالگر و جنايتكار به خود حق مي‌دهند صدها فلسطيني را در سرزميني كه متعلق به فلسطيني هاست قتل عام كنند و اين جنايات را “دفاع از خود” قلمداد نمايند.

كارنامه حاكمان جهان عرب در جنگ ۲۲ روزه غزه در سال ۱۳۸۷، كه در جريان آن هزاران فلسطيني به خاك و خون كشيده شدند بسيار سياه و ننگين بود. در جريان آن جنايت بزرگ، دولتهاي عربي نه تنها قدمي براي متوقف ساختن صهيونيست‌هاي وحشي در كشتار فلسطيني‌ها برنداشتند بلكه حتي گزارش‌هايي نيز منتشر شد كه برخي رهبران عرب، به رژيم صهيونيستي براي ادامه جناياتش چراغ سبز دادند. آنها تصور مي‌كردند با ادامه حملات به غزه در آن مقطع، جنبش و مقاومت نابود مي‌شود. رژيم مبارك كه در آن زمان بر مصر حاكم بود خائنانه از باز كردن مرز غزه، كه مي‌توانست راه نفسي براي مردم غزه باشد، سرباز زد.

اساساً از دولتهاي حاشيه خليج فارس انتظاري بيش از اين نيست چرا كه آنها همگي وابسته به غرب و مرعوب فشارهاي آمريكا هستند، ولي مصر به دليل جايگاه جغرافيايي – سياسي و وزن و رتبه‌اي كه در جهان عرب دارد مي‌تواند نقش مهمي در معادلات منطقه، از جمله در فلسطين داشته باشد. در شرايط كنوني نيز اين انتظار جهان عرب و اسلام بوده و هست كه به ويژه پس از تحولات اخير و وقوع بيداري اسلامي در آن كشور، رهبران كنوني مصر به اقدامات شجاعانه و مؤثري در مقابله با آتش افروزي صهيونيست‌ها دست بزنند. متأسفانه اين انتظار با برخوردها و سياست‌هاي انفعالي دولت كنوني مصر، تاكنون برآورده نشده است. دولت مصر حتي از اينكه با ابزارهاي ديپلماتيك از جمله قطع رابطه با رژيم صهيونيستي و تعطيل كردن سفارتخانه آن رژيم در قاهره، سردمداران اين رژيم را تحت فشار قرار دهد ابا داشته است.

آنچه موجب تأسف بيشتر مي‌شود اين است كه دولت‌هاي عرب به جاي اقدام عليه رژيم صهيونيستي، انرژي و توان خود را بر فشار بر دولت سوريه متمركز كرده‌اند و با ارسال گسترده تسليحات به سوريه، به مسلمان‌كشي و آتش جنگ داخلي در يك كشور عربي – اسلامي دامن زده‌اند. اين بي‌عملي دولت‌هاي عربي و حتي خيانت حكام اين كشورها، راهي غير از اين باقي نمي‌گذارد كه ملت‌هاي عرب خود وارد ميدان شوند و ابتكار عمل را با كنار زدن حكام وابسته، مرعوب و خائن دردست خود بگيرند و لكه ننگ بي‌تفاوتي در برابر كشتار ملت فلسطين را از چهره خود و تاريخ اعراب پاك كنند.

رسالت
«اتحاد استراتژيک حزب الله در ايران، سوريه و لبنان» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد:
بحران سوريه پس از گذشت ۲۰ ماه فروکش کرده است. اما در تبيين چرايي اين بحران، نحوه برخورد جمهوري اسلامي با اين موضوع و در نهايت نتايج حاصله چه در سطوح نخبگي جهان اسلام و چه در ميان عامه مسلمانان هنوز ” گره‌هاي ذهني” وجود دارد که به علت کم کاري رسانه ها، روشنفکران و علماي جهان اسلام، صاحبان تريبون و حتي استفاده نکردن از فرصت‌هاي ذي قيمتي نظير حج برخي ابهامات تا کنون برطرف نشده است. رهبر معظم انقلاب ديروز در ديدار دست‌اندركاران حج از ناآرامي‌ها در سوريه به‌عنوان يک نمونه از اين گره‌هاي ذهني ياد كردند و با بيان اينكه منطق جمهوري اسلامي در قضيه سوريه كاملا روشن است، افزودند: “واقعيت مسئله سوريه اين است كه جبهه استكبار قصد دارد حلقه وصل زنجيره مقاومت در منطقه را كه در همسايگي رژيم غاصب صهيونيستي قرار دارد، نابود كند. “حضرت آيت الله خامنه اي، راه حل بحران سوريه را جلوگيري از تزريق سلاح به داخل اين كشور خواندند و تصريح كردند: “چنانچه در هر كشوري، مخالفان از خارج آن كشور به سلاح مجهز شوند، به‌طور طبيعي، نظام حاكم نيز با آنها برخورد خواهد كرد. ”

واکاوي واقعيت‌ها در سوريه کمک فراواني به گشايش‌هاي ذهني در بين نخبگان و توده‌ها در جهان اسلام مي‌کند. آمريکايي‌ها پس از ورود نظامي به منطقه خاورميانه در سال ۲۰۰۱ به بهانه مقابله با القاعده در افغانستان و عراق با يک شمشير دو لب آشنا شدند که بسيار برنده بود. اين شمشير دو لب چيزي نبود جز جريان سلفي و تکفيري در منطقه که به ظاهر و به ادعاي آمريکايي‌ها مسبب اصلي حادثه ۱۱ سپتامبر بودند. اما آمريکايي‌ها در عين حال دريافتند که از اين شمشير دو لب مي‌توان استفاده‌هاي ابزاري ديگري را نيز صورت داد. يکي از مهمترين بهره برداري‌هاي سياسي از اين شمشير،
دامن زدن به اختلافات شيعه و سني با هدف نهايي تضعيف خط مقاومت در برابر طرح خاورميانه جديد بود. در گزارشي كه جرج تنت رئيس سابق سازمان سيا در ۲۴ فوريه۲۰۰۴ به كميسيون اطلاعات سنا ارائه كرد، نكات جالبي به چشم مي‌خورد:

۱- حمله آمريكا به افغانستان و بيرون كردن طالبان از آن كشور و به دنبال آن پراكنده شدن سازمان القاعده موجب شده است كه گروه‌هاي بي‌شماري به شكل مستقل و خودكفا در ساير نقاط جهان و بخصوص در كشورهاي اسلامي با رهبري معنوي القاعده به وجود آيند.

۲- تشكل‌هاي تازه تاسيس با انگيزه‌هاي بسيار قوي و به شكل بسيار انتقام جويانه به ميدان آمده‌اند و عراق زمينه مناسبي را براي آنها بعد از حمله آمريكا فراهم آورده است.
۳- وارد ساختن ضربه به رهبري القاعده و مخصوصا بن لادن موجب شده رهبري‌هاي جديد در راس تشكل‌هاي پراكنده به وجود آيد.
و..
در واقع آمريکايي‌ها با موج سواري بر تحولات اخير در منطقه تصميم گرفتند که با اين شمشير حلقه وصل زنجيره مقاومت يعني سوريه را نابود کنند و ارتباط اين زنجيره را از هم بگسلند. زنجيره‌اي که حلقه بزرگتر و مقتدر آن جمهوري اسلامي و حلقه ديگر آن حزب الله لبنان بود. زنجيره‌اي که مانند يک بافت معنوي روح مقاومت را در بسياري از کشورهاي منطقه خاورميانه دميده است. اگر آنها مي‌توانستند حلقه وسط را با توجه پتانسيل‌هاي موجود در جريان سلفي و تکفيري در اختلاف افکني بين مسلمانان قطع کنند در واقع توانسته بودند بين حلقه اصلي که جمهوري اسلامي بود و حلقه سوم و چهارم که به ترتيب حزب الله لبنان و حماس در فلسطين هستند انفکاکي به وجود بياورند. قطع اين زنجيره هم به لحاظ معنوي و هم به لحاظ ژئوپليتيک موفقيت بزرگي براي جبهه استکبار به حساب مي‌آمد.

چرا که از اين طريق حتي ارتباط جغرافيايي خط مقاومت با هم ديگر قطع مي‌شد. اگر امروز پهپادهاي حزب الله بر فراز تل آويو، حيفا، اشدود و… مشغول تصوير برداري و جمع آوري اطلاعات هستند تجهيزات و قطعات اين هواپيماهاي بدون سرنشين که عمدتا ايراني است از طريق حلقه واسط که همان سوريه است به لبنان انتقال يافته است. قطع اين زنجيره يعني حتي انفکاک جغرافيايي بين دو حلقه اصلي مقاومت که ايران و حزب الله هستند و در نهايت تضعيف حزب الله لبنان و توسعه مرزهاي رژيم صهيونيستي به لحاظ امنيتي و اطلاعاتي تا آستانه مرزهاي جمهوري اسلامي.

از اين رو همه جبهه کفر همه توان خود را بسيج کرد تا بشار اسد را به زانو درآورد. هزاران قبضه سلاح‌هاي پيشرفته صهيونيستي و ميليون‌ها دلار پول کشورهايي نظير عربستان و ترکيه به همراه تشجيع تمايلات و گرايشهاي سلفي و تکفيري سبب شود، جبهه مخالفان بيش از يک سال سوريه را به آشوب بکشد. آنها تصور مي‌کردند با توجه به اقليت ناصبي که در سوريه وجود دارد که هنوز پس از گذشت سالها به ساب اميرالمومنين(عليه السلام) و ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) در منابر به سبک دوران معاويه ابن ابي سفيان مي‌پردازند و همچنين مشتي مزدور سلفي که از کشورهايي نظير اتيوپي، سودان، ليبي، افغانستان، عراق، عربستان و… با ۲ تا ۳ هزار دلار استخدام شده‌اند مي‌توانند خط اصيل مقاومت را منزوي کنند. برخي از اين افراد با اين انگيزه به ميدان نبرد در سوريه آمده بودند که اگر ۴ شيعه يا علوي را سرببرند مستقيم به بهشت مي‌روند! همين انگيزه شيطاني سبب مي‌شد که مثلا کودک سه ساله‌اي را به جرم شيعه بودن به دار بياويزند. در چند ماه گذشته افراطيون سلفي همگام با تک تيراندازان آمريکايي شرکت “بلاک واتر” در سوريه دست به جنايات فجيعي زدند و درصدد بودند چهره دولت سوريه را نزد مردم مشوه جلوه دهند. تکفير و ترور مسلمانان به بهانه اختلافات مذهبي صورت مي‌گيرد اين در حالي است که بسياري از افرادي که به ضرب گلوله سلفي‌ها کشته مي‌شدند نه شيعه بودند و نه علوي. پرسش اينجاست که اين سلفي‌ها که عمدتا بقاياي القاعده و دست ساز آمريکا هستند مدتي در افغانستان و لختي در عراق و سپس ليبي و مصر و امروز در سوريه بيتوته کرده‌اند چرا مسائل جهان اسلام را به منافع آمريکا و غرب گره زده‌اند.

سياست روز
«نام اين جنگ نيست» عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم ماني الوند است كه در آن مي‌خوانيد:
رسانه‌هاي مهم غربي هنگام مخابره جهت دار اخبار مربوط به حملات رژيم صهيونيستي به غزه مدام از لفظ «جنگ غزه» (كه گاه توسط رسانه‌هاي داخلي هم به كار مي‌رود) يا «جنگ بين اسرائيل و حماس» استفاده مي‌كنند؛ ترفندي فريبكارانه و بازي اي آگاهانه با كلمات براي مشروعيت بخشيدن به حملات وحشيانه اسرائيل و القا اين دروغ كه اين حملات، دفاعي و در نتيجه مشروع است.

اين رسانه‌ها به خوبي مي‌دانند معني «جنگ» چيست. در حقوق بين الملل، مقابله نظامي دو گروه با يكديگر را جنگ مي‌نامند. ممكن است يك جنگ نابرابر باشد(مثلا قدرت دو طرف۸۰ به ۲۰ يا حتي ۹۰ به ۱۰باشد) اما به هرحال در يك جنگ، هر دو طرف كم و بيش مي‌توانند به يكديگر ضربه و خسارت جدي وارد كنند. آيا آن طور كه رسانه‌هاي غربي مي‌گويند، اكنون يك جنگ بين رژيم اشغالگر و غزه(يا حماس) در جريان است؟ واضح است كه براي پاسخ به اين سوال بايد قدرت دو طرف را بررسي كنيم.

طبق آمار جهاني، اسرائيل نظامي ترين كشور دنياست (بخاطر اساس موجوديتش كه به «زور» وابسته است) و به لطف ايالات متحده و كشورهايي چون انگليس و فرانسه، جزو مجهزترين ارتشهاي جهان. پيشرفته ترين هواپيماهاي جنگي، موشك ها، تانك ها، كشتي ها، توپها، سلاح‌هاي ضدهوايي و ديگر تجهيزات نظامي جهان را در اختيار دارد (در تعداد زياد) و از تفكيك قواي كامل(زميني، هوايي، دريايي) برخوردار است، و جدا از همه اين ها، بين ۲۰۰ تا ۴۰۰ كلاهك هسته‌اي در اختيار دارد. در واقع امريكا با سخاوت تمام، مدرن ترين و آخرين مدل ترين سلاح هايش را در اختيار اسرائيل گذاشته، و البته خود اين رژيم هم سلاح‌هايي توليد مي‌كند.

در طرف ديگر حماس را داريم؛ يك گروه شبه نظامي نسبتا كم تعداد كه مهمترين دارايي نظامي اش موشكهايي هستند موسوم به قصام. موشك‌هايي دست ساز كه ناكارآمدي شان را مي‌توان از ميزان خساراتي كه به جا مي‌گذارند فهميد. موشكهايي كه كاركردشان شبيه نارنجك‌هاي دستي است. بقيه دارايي نظامي حماس، سلاح‌هاي سبك نظير كلاشينكف و كلت‌هاي كمري است.

آيا اصولا مي‌توان جنگي بين اين دو طرف تصور كرد؟
در واقع چيزي كه تا كنون در غزه در جريان بوده، حملات كاملا يك طرفه رژيم اشغالگر به غزه بوده. حملاتي كه در اصل، و به اذعان گروه‌هاي حقوق بشري مستقل دنيا، «جنايات جنگي» هستند.

اما تاريخ افت و خيز زياد دارد و با نگاهي به آن متوجه مي‌شويم وضعيت هميشه به يك شكل نمي‌ماند؛ چه بسيار قدرتها كه نابود شده‌اند و چه بسيار مظلومان كه حقشان را ستانده‌اند.

شكي نيست كه روزي مي‌رسد كه جنايتكاران صهيونيست بايد جزاي جناياتشان را پس دهند.

حمايت
«تقویت همدلی و نشاط ضرورت کشور» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:
در خبرها مخاطبان ارجمند مطلع شدند که اخیرا جلسه مشترکی بین بیش از ۱۰۰ نماینده مجلس شورای اسلامی با رئیس جمهور برگزار شد. این خبر در شرایطی که برخی رویدادهای دیگر مثل تجاوزات رژیم صهیونیستی به غزه یا برگزاری نشست گفت وگوی ملی سوریه در تهران نیز توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرده است، لابلای حوادث و رویدادهای مختلف کشور باز از اهمیت بیشتری برخورداراست، چرا که مدتی است خصوصا بین متدینین و دلسوزان کشور می توان نوعی نگرانی و تشویش ذهنی را مشاهده کرد و متقابلا بین مخالفان جمهوری اسلامی نوعی امیدواری به تنش و توسعه اختلافات در ایران را می توان ملاحظه کرد.

در چنین شرایطی طبیعتا هر گام برای تقویت همدلی و همبستگی بین مسئولین و نهادهای مختلف و بین اقشار متنوع جامعه، اقدامی قابل تقدیر و شایسته برجسته سازی است. با همین نگاه، چند نکته در یادداشت امروز به این مهم اختصاص می یابد، با این امید که مرضی خداوند سبحان واقع و برای اصلاح امور کشورمان مفید باشد.

نکته اول اینکه در فضای برخی سو تفاهم‌ها واختلاف نظرها معمولا هر طرف اختلاف سعی می کند نظر و کارخود را درست جلوه دهد و در چنین حالتی طبیعی است که شکاف‌ها بیشتر می شود. در این میان هر طرفی که پیشقدم شود و راه تفاهم وگفتگو و رفع اختلافات را فراروی خود ودیگران قرار دهد، قطعا هم در پیشگاه الهی ثواب بیشتری دارد و هم حرکت او از چشم مردم دور نمی ماند و می بینند که فلان مسئول دنبال اثبات خود وکُرکُری خواندن برای دیگر همتایان خود نیست، بلکه رفع مشکلات کشور با همدلی و هماهنگی بین همه ظرفیت های موجود مطمح نظر اوست. آن گونه که در اخبار اعلام شد، جلسه اخیر رئیس جمهور با نمایندگان مجلس اگرچه از مجرای هیئت رئیسه مجلس پیگیری نشده واگر چه برخی افراد و رسانه‌ها این تحلیل را مطرح کردند که لابد با این جلسه می خواهند کاری کنند که سئوال از رئیس جمهور در مجلس منتفی شود، ولی به هر حال ریاست جمهوری پیشگام این جلسه شد و راه گفتگو بین مسئولین در فضای تفاهم و همدلی را باز نگاه داشت. نکته مهم تر اینکه در جلسه مزبور با نمایندگان مجلس، رئیس جمهور به روشنی از حق مجلس برای طرح سئوال استقبال کرد و وعده داد که به زودی در زمان مقرر قانونی برای پاسخ دهی به سئوال در مجلس حاضرمی شود.

این نحوه برخورد می تواند تحکیم کننده ظرفیت های مردم سالاری دینی در ایران باشد و نشان دهد که دومین شخص عالی مملکت پس از رهبری، چگونه توسط نمایندگان ملت مورد سئوال قرار می گیرد و وی با احترام وآرامش آماده پاسخگویی به نمایندگان ملت است. هم چنین جالب است که به عنوان توافقات جلسه مزبور قرار شده که ماهیانه نشستهای مشترکی بین رئیس جمهور ونمایندگان مجلس در آینده نیز برگزار شود که اگر این مهم بخوبی اجرا گردد مخصوصا در فضای قبل از انتخابات آتی، برای تقویت همدلی وتفاهم بین مسئولین قوه مجریه ومقننه مفید ومورد استقبال است.

نکته دوم اینکه تا سئوال از رئیس جمهور در مجلس اجرا شود خیلی از افراد متاسفانه با نگاههای حزبی و باندی سعی می کنند که فضای جلسه مزبور را به سمت نزاع و اثبات خود هدایت کنند. بر همین اساس، وظیفه دلسوزان کشور است که قبل از جلسه وحین اجرای طرح سئوال، ادب و احترام وتفاهم را بسط دهند تا هیچ یک از طرفین موضوع به خود اجازه بی پروایی وخروج از انتظارات ملت را ندهد. در این زمینه هم مسئولین اجرائی وهم نمایندگان مجلس خوب است توجه کنند که مردم بخوبی تشخیص می دهند که چه وضعیتهائی ناشی از فشارهای بیرونی بر کشورمان است وچه مواردی ناشی از سوء تدبیرها وعدم نظارتهای موثر است. بنابر این هیچ نیازی به خودنمائی و یا دیگران را نفی کردن نیست. همه مسئولین در قبال شرائط امروز کشور باید پاسخگو باشند وهیچکدام نمی توانند خود را مبرا از نقش معین در این زمینه محسوب کنند.

نکته سوم اینکه رویه سئوال از رئیس جمهور اگر بخوبی و با فضای همدلی ومحبت اجرا شود قطعا الگوئی می شود که سایر مسئولین عالی کشور نیز مبتنی بر ظرفیتهای قانون اساسی در معرض طرح سئوال جدی قرار بگیرند و پاسخگوی عملکردهای خود باشند و منتظر نباشند که مرتبا خبرهای یک طرفه از سوی آنها در اختیار مسئولین روابط عمومی شان و سپس رسانه‌ها قرار گیرد. خیلی از مردم هم اینک در مورد مسائل متنوع کشور پرسشهائی دارند وگاه همین پرسشها به اختلافات بین گروههای سیاسی اجتماعی وبرخی دو دستگی‌ها و چند دستگی‌ها منتهی می شود. باید این پرسشها را مسئولین ذیربط در میدانهای جدی پرسشگری و نظارت قانونی پاسخ دهند. فلذا خوب است برخی از عزیزانی که الان فقط در مورد رئیس جمهور توصیه دارند که خوب است سئوال مطرح و تابو تلقی نشود، در مورد خودشان و برخی صاحب منصبان دیگر نیز همین توصیه را بنمایند.

مطمئنا تا تحقق ظرفیتهای مختلف مردم سالاری دینی در کشورمان صبوری و همدلی بسیار مورد نیاز است و از همه مهم تر باید فرهنگ درست حرکت در این مسیر را توسعه دهیم.

نکته چهارم اینکه همه انرژی‌ها وهمدلی‌ها باید معطوف به این مهم شود تا فشارهای بیرونی بر کشورمان وعلیه حرکت مستقل ملت غیورمان بلااثر شود. برای این مهم طبیعتا هر گونه فرد گرائی وسنگ خود را به سینه زدن سمی مهلک است و می تواند زمینه های فشار بیشتر قدرتهای زورگو را فراهم آورد. آنچه روشن است اینکه زورگویان عالم از هر منفذی در تلاشند تا حرکت ملت ایران را متوقف کنند. هم اینک نیز امیدهائی به شرائط قبل از انتخابات بسته‌اند تا شاید بتوانند در راستای خواسته های نامشروع خود دستاوردی داشته باشند.

انتظار از عموم مسئولین و اقشار مختلف مردم این است که بر همدلی وهمبستگی و تقویت نشاط ملی بیفزایند تا برای حل مشکل اصلی امروز که رفع فشارهای همه جانبه زورگویان وگشایش وضعیت معیشتی واقتصادی و رفاهی مردم بخصوص اقشار متوسط وآسیب پذیر جامعه است، سربلند باشیم.

نکته پنجم اینکه خوب است در این راستا مسئولین محترم کشور فضای گذشت و بخشودگی را در جامعه تقویت کنند و اجازه ندهند که برخی شقاق های بین نیروهای انقلاب ادامه یابد. متاسفانه با گذشت بیش از سه سال از انتخابات گذشته ریاست جمهوری، هنوز برخی اختلافات ودوری‌ها ترمیم نشده و حتی بالعکس، بین برخی افراد هر روزه با کینه وبغض بیشتری نیز توام می شود وهمین امر بسیاری از نیروهای خارج از انقلاب را به طمع می اندازد تا بر فعالیت های تخریبی خود بیفزایند. بر همین اساس، قبل از انتخابات ریاست جمهوری آتی باید تدابیری اندیشید تا برای همیشه سوابق اختلافات مربوط به انتخابات قبل و هر گونه خطاها و اشتباهات قابل طرح بسته شود و همه نیروها از هر طیف وسلیقه ای درون خانواده انقلاب اسلامی و پایبند به قانون اساسی، در اعتلای وضعیت کشورمان مشارکت نمایند. این امر قطعا از جمله اولین ظرفیت های هر نظام مردم سالار تلقی می شود و باید تجربه گشاده تر وانسانی تر مردم سالاری دینی را به جهانیان نشان داد.

آفرينش
«نتيجه بازي جنگ درغزه چيست؟!» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:
نزديك به يك هفته است كه موشك پراكني‌ها و حملات هوايي باعث رعب و وحشت در غزه و تل‌آويو گرديده است به طوري كه سهم مردم غزه از اين بازي جنگ صدها كشته و زخمي و ترس و اضطراب از رسيدن موشك‌هاي مقاومت به تل آويو و بيت المقدس نصيب يهوديان سرزمين‌هاي اشغالي شده است.

تجربه نشان داده است كه بازي جنگ در سرزمين‌هاي اشغالي تاكنون هيچ ثمره‌اي براي رژيم صهيونيستي به عنوان دست برتر قدرت نظامي درپي نداشته و اين سوال را مطرح مي‌كند كه نتيجه اين درگيري‌ها چه بوده است. جنگ‌هاي ۳۳ روزه و ۲۲ روزه اسرائيل با نيروهاي مقاومت حزب الله و حماس تجربه‌اي است كه نشان داد جز افزايش تلفات براي طرفين چيزي به همراه نداشته و مي‌توان گفت كه به لحاظ حيثيتي شكستي براي ارتش اسرائيل و نمايش قدرت از سوي نيروهاي مقاومت بوده است.

همين مسئله باعث شده تا درچند روز گذشته ديپلماسي‌هاي سياسي براي تحقق آتش بس درغزه فعال شود. اما اين سوال پيش مي‌آيد كه با وجود تمايل براي تحقق آتش بس ميان طرفين چرا اسرائيل نسبت به فراخوان ۷۵ هزار نيروي ذخيره اقدام كرده و مقامات نظامي ارتش از ادامه عمليات “ستون آسمان دو” خبر مي‌دهند؟ از سوي ديگر رهبران حماس با تاكيد برعمليات‌هاي غيرپيش بيني مقامات تل آويو را تهديد به خسران عظيمي مي‌كنند و پيش شرط‌هايي را براي قبول آتش بس مطرح مي‌سازند.

اگر كمي خارج از فضاي درگيري‌هاي نظامي به ميدان بازي جنگ ميان تل آويو و حماس نگاهي بياندازيم مي‌توان ردپايي از اميال سياسي درانگيزه‌هاي دوطرف يافت.

اسرائيل در يك قدمي انتخابات ماه ژانويه قرار دارد و كمپين انتخاباتي بنيامين نتانياهو براي حضور فعال و داشتن دست برتر درمصاف با ديگر رقبا نياز به يك ابزار تبليغاتي دارند و چه سوژه‌اي بهتر از ترور فرمانده احمد الجعبري فرمانده شاخه نظامي حماس و فعال كردن آتش جنگ درغزه به بهانه حفاظت از امنيت مردم اسرائيل!

استفاده از ابزار پرسر وصداي جنگ از سوي ائتلاف حاكم به رهبري نتانياهو، وسيله‌اي است كه مي‌تواند صداي ديگر مخالفان را خاموش كند و اين فرصت را ازآنها مي‌گيرد كه براي حفظ آرامش و امنيت مردم زياد عرض اندام نكنند. منتقدان نتانياهو اعتقاد دارند که وي با حمله به غزه در فاصله زماني اندک باقيمانده تا انتخابات به دنبال جلب حمايت راي دهندگان است.

ازسوي ديگر حماس نيز با نمايش جديد قدرت خود در هدف قرار دادن تل آويو، منهدم كردن جنگنده اسرائيل و اسيركردن خلبانان آن، استفاده از موشك‌هاي جديد و تحقير سيستم دفاع موشكي گنبد‌ آهنين، خود را در مركز توجهات قرارداده و دست برتر را درميان فلسطينان در مصاف با رقبايي همچون فتح و تشكيلات خود گردان يافته است.

تشكيلات خودگردان با مطرح كردن عضويت فلسطين در سازمان ملل در كانون توجهات فلسطينيان قرارداشت كه ناگهان عمليات‌هاي موشكي حماس، همه توجهات اعم از داخلي و خارجي را معطوف به حماس كرد. اين فرضيه با سفرهاي مكررمقامات كشورهاي منطقه به غزه كه درماه‌هاي اخير نيزبه حماس نزديک تر از پيش شده‌اند قوت گرفته و احتمال مي‌رود استراتژي بازگرداندن حماس به چرخه سياسي معادلات منطقه را سوژه کاري خود قرار دادند.

اما با اين اوصاف هرگونه اشتباه نظامي و استراتژيک در اين جنگ مي‌تواند موقعيت دوطرف را به خطر بيندازد. درصورت درگيري زميني ارتش اسرائيل با غزه اين احتمال را قوت مي‌بخشد كه باتلاقي ديگر درانتظار مقامات تل آويو باشد.

همچنين متصوراست درصورتي كه موشك پراكني‌هاي مقاومت به شهرهاي حساس يهودي نشين ادامه داشته باشد، حجم حملات هوايي و احتمالاً زميني اسرائيل دوچندان شود و تلفات بسيار سنگيني براي حماس به همراه داشته باشد و مردم غزه را در شرايط بدتري قرار دهد.

تهران امروز
«دورنمای آتش بس فلسطین و اسرائیل» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم جعفر قناد باشی است كه در آن مي‌خوانيد:
پیشنهاد آتش بس میان فلسطین و اسرائیل محصول اشتراک نظری است که میان ارتجاع منطقه و کشورهای غربی به علاوه اسرائیل حاصل شده است. این هم به این دلیل است که این مجموعه فکر می‌کنند ادامه التهاب در فلسطین به معنای دامن زدن به خیزش‌های مردمی در منطقه است و ادامه خونريزي‌‌ها در غزه، مخالفت‌های ضد حکومتی را در کشورهای مرتجع عربی افزایش می‌دهد و پایگاه‌های غرب را در این منطقه سست می‌کند. به ویژه رژیم صهیونیستی به دلیل زیان‌هایی که از ورود به جنگ متحمل شده است در تلاش است زمینه را برای ایجاد آتش بس آبرومندانه به نفع خود مهیا سازد.

رژیم صهیونیستی انتظار نداشت حماس به این شکل در این درگیری ظاهر شود و موشک‌هایی پرتاب کند که امنیت شهرهای مهم این رژیم را در خطر قرار دهد. در حال حاضر برای رژیم صهیونیستی زیان های دیگری هم متصور است، یعنی راهبرد احیای افسانه شکست‌ناپذیری این رژیم در منطقه که همواره توسط رژیم صهیونیستی بر آن تاکید مي‌شد مورد تردید واقع شد. چرا كه افسانه شكست‌ناپذيري اسرائيل در جنگ‌هاي ۳۳ روزه و ۲۲ روزه شكسته شد و اين رژيم در صدد برآمد آن افسانه را احيا كند.

رژیم صهیونیستی در واقع کوشش داشت در آغاز این درگیری‌ها، بخشی از توانمندی دفاعی و تهاجمی‌اش را به نمایش بگذارد تا از این طریق ضعف‌هایش را جبران نماید و در داخل این اطمینان را به صهیونیست‌ها بدهد که اسرائیل توان محافظت از شما را از طریق سیستم دفاعی گنبد آهنین دارد و به کشورهای خارجی هم نشان دهد که اسرائیل توان مقابله با هرگونه تهاجمی را دارد. درحالی که این تهاجم علیه غزه نتیجه‌ای مخالف پيش‌بيني آنها را داشت و آنها در این استراتژی دچار شکست شدند. همچنین تظاهرات جهانی علیه این رژیم هم از دیگر زیانهایی است که رژیم صهیونیستی متحمل آن شده است. این عوامل نشانگر تمایلات به آتش بس است.

در این آتش بس از جانب حماس پیش شرط‌هایی مطرح شده است، از جمله توقف محاصره غزه، توقف ترورهای هوشمند اسرائیل علیه رهبران فلسطینی و توقف هرگونه تهدید از جانب اسرائیل علیه فلسطین که در صورت پذیرش این پیش شرط‌ها توسط اسرائیل بیانگر موفقیتی بزرگ برای حماس است. ولی آنچه باید به آن توجه کرد این است که با توجه به ماهیت طرح آتش بس که محصول اشتراک نظر میان ارتجاع منطقه و کشورهای غربی و اسرائیل است، پیش‌شرط‌های حماس در این طرح گنجانده نخواهد شد یا به صورت کمرنگ به آن توجه مي‌شود. آنچه مهم است این است که در حال حاضر برای حماس موقعیتی پیش آمده است که توانمندی نظامی خود را بسنجد. در زمانی که شورای امنیت در این مسئله اهمال می‌کند و کشورهای منطقه از فلسطین حمایت جدی نمی کنند.

حماس توانسته از آن افرادی که روزی با سنگ مبارزه می کردند نیرویی سازد که امروز جواب اسرائیل را با موشک می‌دهد. البته در باب آتش بس، باید گفت: طرف اسرائیلی در هیچ توافقی قابل اطمینان نبوده به‌طوری که بالاترین امتیازات را از توافق با عرفات به‌ دست آورده ولی حتی به آن هم پای بند نمانده است. حماس هم‌زمانی می‌تواند به این آتش بس امیدوار باشد که توانمندی نظامی‌اش را همانند حزب‌الله لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی تقویت کند.

وطن امروز
«انتخابی پیش روی جامعه سیاسی ایران» عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است كه در آن مي‌خوانيد:
هر چه جلوتر می‌رویم این مساله آشکارتر می‌شود که آمریکایی‌ها برای چند‌ماه آینده در ایران پخت و پز مفصلی کرده‌اند. اینکه آنچه آماده کرده‌اند – و روز چهارشنبه در بروکسل درباره آن با دیگر اعضای ۱+۵ بحث خواهند کرد- چیست، موضوع این نوشته نیست. هر چه باشد، این مقدار قطعی است که آمریکا درکی از روند تحولات در آینده دارد، سناریوهای خود را مرتب کرده و آماده ورود به فازی جدید مقابل ایران به عنوان مهم‌ترین مساله امنیت ملی خود است.

هر چه آمریکایی‌ها به روزی که می‌خواهند برگ‌های جدید خود را رو کنند نزدیک‌تر شوند، در محیط داخلی ایران تغییرات بیشتری را مشاهده خواهیم کرد. در کل، در صحنه داخلی ایران ۲ جبهه بیشتر نمی‌تواند شکل بگیرد. یک جبهه، جبهه کسانی است که دشمن خود را جایی داخل ایران انتخاب می‌کنند و آمریکا را یا اصلا به عنوان دشمن قبول ندارند یا اینکه اگر قبول هم داشته باشند، راه‌انداختن دعوا در داخل را واجب‌تر از مواجه شدن با آن می‌دانند. جبهه دوم شامل کسانی است که باور دارند، اکنون وقت منازعه در داخل نیست. انقلاب اسلامی در مهم‌ترین موقعیت تاریخی و رویاروی سرسخت‌ترین دشمنان خود قرار گرفته است، پس اگر نیرو و انرژی و توانی هست، صرفا باید در صحنه رویارویی با دشمن خارجی –که این بار با طراحی بسیار پیچیده‌ای وارد عمل شده- مصرف شود.

این رویارویی هر روز عمیق‌تر خواهد شد. باور به اینکه کاری از ما ساخته نیست، باید امتیاز داد و راه‌حل مشکلات کشور تنها از دروازه سازش می‌گذرد، در خوشبینانه‌ترین حالت – اگر فرض کنیم کسی قصد خیانت ندارد- مبنای نظری جبهه اول را شکل می‌دهد. مبنای نظری جبهه دوم اما این است که صحنه پیچیده است اما ما هم به همان اندازه پیچیده شده‌ایم، آمریکا را می‌توان و باید شکست داد و در این ایستگاه آخر که قاعدتا سنگین‌تر‌ین رویارویی شکل خواهد گرفت نباید پا پس کشید و خود را از چشیدن طعم شیرین پیروزی که از همیشه در دسترس‌تر است محروم کرد.

سیاسیون در ایران بزودی با آزمونی بسیار مهم – و شاید بتوان گفت مهم‌ترین آزمون طول تاریخ سیاست‌ورزی خود- مواجه خواهند شد. باید انتخاب کنند در کدام جبهه خواهند ایستاد.

جریان فتنه از هم‌اکنون مشخص کرده است جایگاهش در این صحنه چیست. در حالی که آمریکایی‌ها خود می‌گویند دریافته‌اند هیچ راهی جز اینکه نوعی فرآیند امتیازدهی به ایران را آغاز کنند ندارند، آقایان در داخل سر از نهانخانه‌هاشان بیرون کرده‌اند و نسخه ذلت می‌پیچند. بماند که این جماعت هرگز درک درستی از پدیده‌های پیچیده امنیت بین‌المللی نداشته‌اند ولی جالب است که در بیرون ریختن ماهیت سیاسی خود بشدت بی‌دست و پا و ساده‌دل هستند. همین حالا مقاله‌ها و بیانیه‌های این جماعت را اگر با آنچه واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز درباره مساله ایران می‌نویسند، مقایسه کنید – به عنوان نمونه مقاله دیروز هنری کیسینجر در واشنگتن‌پست را بخوانید- کاملا آشکار است که قلم به دستان آمریکایی مسائل ایران را منصفانه‌تر و موفقیت‌های آن را همدلانه‌تر از برخی آقایان در ایران تحلیل می‌کنند.

یک بار دیگر مجالی فراهم شده تا ماهیت جریان فتنه در ایران تست شود. منظومه‌ای از گزاره‌ها از جانب دولت آمریکا درباره ایران در حال تولید است که این جریان ‌ماه‌هاست عملا هیچ کاری جز تکرار آن نمی‌کند. در حالی که دورنمای یک مواجهه دشوار دیپلماتیک، راهبردی و امنیتی آشکار شده، فتنه‌گران، جبهه خود را به‌طور شفاف انتخاب کرده‌اند؛ آمریکا راست می‌گوید و ایران باید کوتاه بیاید. وقتی این جریان درباره مذاکره صحبت می‌کند به هیچ وجه مقصودش این نیست که باید رفت و دیدگاه‌های ملت ایران را برای دشمنانش تشریح کرد، کاملا برعکس، قصه این است که ایران اساسا حق ندارد دیدگاهی داشته باشد. هر چه آمریکا فرمود، می‌شنود و می‌گوید چشم یعنی همان کاری که خود وقتی در مصدر امور بودند

ـ البته تا جایی که توانستند- انجام دادند.
این صحنه یک بار دیگر نشان می‌دهد ارزیابی نظام درباره ماهیت این جریان کاملا صحیح بوده و آنچه پس از سال ۸۸ با آنها انجام شد، حداقلی‌ترین کاری است که یک نظام قدرتمند و سرپا با خائنان به موجودیت و مردم خود می‌کند.

اما از این سو نشانه‌های امیدوارکننده‌ای هم در حال آشکار شدن است. از ناحیه دولت، اخیرا اراده‌ای جدی و بسیار امیدوارکننده در ۲ جهت دیده می‌شود؛ نخست اینکه دولت علائمی از خود بروز داده که در تلاش است تا به طور جدی وضعیت اقتصادی را بهبود ببخشد. چنین توانی در این دولت هست اگر اراده لازم برای آن شکل بگیرد. دوم اینکه خبرهایی هست مبنی بر اینکه عناصری در دولت از جمله آقای رئیس‌جمهور بنا دارند به ایجاد آرامش بیشتر در جامعه کمک کنند. این فرصتی بسیار گرانبها برای تجمیع نیروهای انقلاب اسلامی در مواجهه با دشمن بیرونی است. روزهای آینده درک ما را از صورت این مسائل دقیق‌تر خواهد کرد ولی اینکه همگان باید نسبت خود را با صحنه تازه شکل یافته در بیرون از ایران مشخص کنند و این مهم‌ترین ملاک برای قضاوت درباره آنها خواهد بود، مساله‌ای نیست که هیچ تغییر و تحولی را بتوان در آن انتظار داشت.

مردم سالاري
«حسين‌شناسي يا حسين‌سرايي» عنوان رمقاله روزنامه مدم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن مي‌خوانيد:
ديني که حسين دارد از مرگ نمي‌ترسد و چون از مرگ نترسد، هرگز نمي‌ميرد زيرا شهادت تضمين حيات يک عقيده است. شب هنگام از کنار چادر عزاداران ميدان کوثر که اين سال‌ها فراوان شده است و نمي‌دانم چرا مسجدها را رها کرده‌اند و به چادرها پناه برده‌اند، مي‌گذشتم، جواني سيني چاي در دست، چاي تعارف کرد. با قدرداني گفتم حسين (ع) را مي‌شناسي يا حسين (ع) را دوست داري؟ گفت: مي‌شناسم. مشعوف شدم. چون جامعه‌اي که حسين را مي‌شناسد، جامعه با انصاف و پذيراي حق و عدالت و امر به معروف و نهي از منکر در تمامي سطوح است و شمر ملعون به قول مرحوم حاج آقا ابوالحسن اصفهاني بدان جهت سر امام را بريد که بي‌انصاف بود. پس بر اين استدلال هر کس که در زندگي نظري و عملي خود، بي انصاف باشد به راه شمر رفته است.

نظر حاج آقا ابوالحسن اصفهاني که مرجع عاليقدرعالم تشيع در زمان خود بوده است بايد در جامعه ديني و شيعي، فرهنگ عملي معتقدان به حسين باشد.

ما حسين را در ميدان شهادت آن چنان باور نکرده‌ايم که براي ايشان فقط گريه کنيم. ما مي‌خواهيم مشي فکري و عقيدتي وي را در جامعه به عنوان يک فرهنگ بپذيريم. پس بايد حسين را بشناسيم و اين شناخت مستلزم تلاش فکري و ذهني و عملي است. آن صداهايي که معلوم نيست بر روي چه آهنگ‌هايي بار شده است، ترويج حسين‌شناسي نيست، حسين‌سرايي است صداهايي که به جاي فلسفه شهادت حسين، از چشم و ابرويش مي‌گويد، القاي فرهنگ حسيني نيست. ترويج ابتذال است.

زنده ياد دکتر شريعتي که «حسين را وارث آدم» مي‌دانست، مي‌گفت : دوست داشتن، يک احساس است و شناخت، مسئوليت مي‌آورد. يعني اگر حسين را بشناسي بايد مثل او زندگي کني. مثل او همه هستي خود را با خدا و دين خدا، سودا کني. شناخت حسين، جامعه مطلوب شيعي را مي‌سازد همان جامعه‌اي که لب لباب دين حق و سنت و راه محمد (ص) است.

همه مبلغان بايد با پرهيز از سياست زدگي‌هاي جناحي و حکايت‌هاي آن چناني که شهيد مطهري در کتاب فريادهاي عاشورايي خود از تحريف‌ها برحذر مي‌داشت، اصل عقيده و شهادت پذيري حسين را بگويند و القاي باور قلبي کنند.

جوانان ما در اين چادرهاي متعدد و انبوه شهر و استان مذهبي ما بايد نوارهاي موعظه استاد مطهري و «حماسه حسيني» ايشان را بشنوند و بخوانند و با خواندن کتاب «حسين، نفس مطمئنه» مرحوم آيت الله عالمي و کتاب استاد دکتر سيد جعفر شهيدي و… با تفکر و حضور دل، حسين را باور کنند.

نام حسين، جامعه را به هيجان مي‌آورد. نشانه‌هاي اين هيجان را در عرصه جهان مي‌بينيم. بايد از اين هيجان در فرهنگ سازي استفاده شود. همان گونه که در پانزده خرداد ۴۲، بيت

بزرگ فلسفه شاه دين حسين اين است
که مرگ سرخ به از زندگي ننگين است

خيزابه‌ها و امواج ظلم شکني را برانگيخت و بنيان کاخ ستم و تفاخر و تکبر را لرزاند. آن عزايي که موج حضور حسين را در جامعه ايجاد نکند، عزا نيست. عزاي ماست. رواج حسين سرايي است.

در استان ما، مسجدها و تکيه‌ها و ادارات همه سياه پوشند. در کنار اين نمادهاي عزا بايد جمله‌ها و سخنان کوتاه سيدالشهدا ( ع ) نوشته شود و در معرض ديد همه باشد. مسئولان فرهنگي شهر، بايد کلام گهربار امام و سخنان ياران آگاه و به دل باور فرهنگ حسيني همراه امام را در عرصه شهادت بنويسند.

در دسته‌هاي سينه زني و عزاداري بايد پارچه نوشته‌هايي از کلام پندآموز امام، دست به دست گردانده شود و نوحه خوانان با صداي رسا بخوانند و مردم و عزاداران را به تفکر وادارند. اينها القاي فرهنگ و فرهنگ سازي است. با کارهاي صوري و عزاداري‌هاي نمايشي اساس و فرهنگ حسيني، سست مي‌شود و اين همه ناهنجاري‌هاي رفتاري و اجتماعي هم ازسستي اين بنيان‌هاست.

ابتكار
«در پيرامون و متن جنگ غزه چه مي‌گذرد؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن مي‌خوانيد:
جنگ عليه غزه يك هفته‌اي شد. در همه شش روز گذشته ساعتي نبود كه متراكم ترين شهرجهان شاهد حمله جنگنده ها، پهپادها و توپخانه‌هاي ارتش صهيونيستي نباشد و كودك و زني فلسطيني در خون خود نغلطد. غزه در حالي بار ديگر مشابه جنگ ۲۲ روزه پاييز ۲۰۰۸جدالي نابرابر را تجربه مي‌كند كه خاورميانه اين روزها كمترين شباهتي به خاورميانه سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ ندارد و تغييرات متعددي در جغرافياي سياسي منطقه و اجزا و عناصر شكل دهنده تحولات خاورميانه رخ داده و آن را كاملا متمايز از قبل كرده است. از سويي توان و تجهيزات نظامي در اختيار دو طرف و قدرت مانور دو طرف درگير هم نسبت به سال‌هاي گذشته متفاوت شده است.

۱ – تا همين يكي دو سال پيش همسايه جنوبي غزه و اراضي اشغالي فلسطين مصرِ حسني مبارك بود و مبارك در هم پيماني سرسختانه با تلاويو با تكميل محاصره نوارغزه و مراقبت سرسختانه از گذرگاه رفح، نه مبارزه كه زندگي را هم براي فلسطينيان ساكن غزه سخت كرده بود.

اكنون اما از پسِ انقلاب جوانان مصري و سرنگوني آن رئيس جمهور ديكتاتور، مصر جديدي برآمده و اسلام گرايي بارزترين مشخصه و نماد حاكمان جديد قاهره شده است. اين مصر با رهبري رئيس جمهورمرسي اصرار دارد كه همزمان هم تراز و محوريت پيشين قاهره در منطقه را حفظ كند، هم بر عقد اخوت پيشين با سران و رهبران عربي و غربي پايدار بماند و هم با ساير پايتخت‌هاي جهان اسلام چه تهران و چه آنكارا روابط را حسنه كند. مرسي كه چه بخواهد و چه نخواهد اكنون آرا و عقايد جماعت اخوان المسلمين مصر و خاورميانه را نمايندگي مي‌كند همزمان تلاش دارد به عنوان يك قدرت اسلام گرا، گروه‌هاي جهادي فلسطيني را زير چتر خود حفظ كند. او اما همزمان تحت فشارهاي غربي و منطقه‌اي ناچاربه مراعات معاهده‌هاي پيشين كشورخود با صهيونيست‌ها نيزهست. اين همه دست به دست هم داده است تا اگرچه همه فشارهاي جنگ غزه بر ساكنان اين باريكه وارد مي‌شود اما در عمل اين جنگ به آزموني سرنوشت ساز براي حال و آينده ساكنان كاخ رياست جمهوري مصر بدل شود.

در روزهاي اول جنگ، محمد مرسي نخست وزير خود را درزير حملات موشكي اسرائيلي ها، راهي غزه جنگ زده مي‌كند تا نشان دهد مبارزان فلسطيني را تنها نگذاشته است. از سويي در ميانه جنگ پذيراي رجب طيب اردوغان مي‌شود تا علاوه بر گفت وگوهاي تلفني با غرب و اعراب، دو نفري در خصوص دغدغه‌هاي هم پيمان آمريكايي شان، يعني باراك اوباما به شور بنشينند و راهي براي پايان دادن به جنگ پيدا كنند. به عبارت ديگر اگرچه در دو روز اول حمله به غزه، محمد مرسي تمام قد در كنار حماس و ديگر گروه‌هاي مقاومت ايستاد، اما با گذشت فقط چند روز، اين ايستايي پايدار نماند و آقاي رئيس جمهور دست به عصا شد و رفتارش در حمايت از غزه، نه تمام عيار كه به رفتاري كج دار و مريز بدل گرديد.

۲ – در سوي ديگر اراضي اشغالي و در شمال فلسطين نيز، سوري‌ها روزهاي بحراني را از سر مي‌گذرانند. جنگ مخالفان نظامي مورد حمايت گروه‌هاي تندروي مذهبي و كشورهاي غربي و عربي عليه دولت مركزي بيش از ۲۰ ماه است كه دامن دمشق و ديگر شهرهاي سوريه را گرفته است. اين سوريه اما تا همين ماههاي مياني سال گذشته و به خصوص در روزهاي وقوع جنگ ۲۲ روزه غزه در پايان سال ۲۰۰۸ از باثبات ترين كشورهاي عربي منطقه بود. اين روزها و در اوج حمله جنگنده‌هاي اسرائيل به خانمان مردم بي پناه غزه اگرچه كاخ رياست جمهوري دمشق به مسائل داخلي مشغول است و كمتر فرصتي براي حمايت از فلسطيني‌ها دارد اما در روزهاي نه چندان دور حاكميت دمشق وزنه‌اي تعيين كننده در كنترل جنگ افروزي و اشغالگري اسرائيلي‌ها در درون و بيرون مرزهاي فلسطين محسوب مي‌شد. به بياني ديگر، تلاويو در تازه ترين جنگ افروزي خود در خاك فلسطين، در كنار ساير متغيرهاي موثر اين معادله، چشم دمشق را هم دورديده است.

۳ – كمپين تبليغاتي رسانه‌اي صهيونيست‌ها اصرار دارد كه جنگ جديد غزه، جنگي غيرمنتظره و واكنشي به يك كنش جهادي به نظر برسد و در نگاهي ساده انگارانه نيز به نظرمي رسد كه اين ماجرا از پيش طراحي شده نبوده است. اما فعل و انفعالات و تحركات ارتش رژيم صهيونيستي درهمه شش روز گذشته و چگونگي مواجهه تل آويو با غزه به وضوح چيزهاي ديگري را نشان مي‌دهد.

اسرائيلي‌ها با از سر گذراندن ناموفق جنگ‌هاي ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و شكست نسبي در هر دو جنگ، در سال‌هاي اخير به انبوهي از تجهيزات پيشرفته و سامانه‌هاي جديد نظامي مجهز شده‌اند. ارتش اين رژيم اما با وجود به هم ريختن معادلات منطقه‌اي و احساس خطر فزاينده از رشد اسلام گرايي در خاورميانه، تاكنون موفق نشده بود به صورت عملي و در ميداني واقعي اين حجم از تسليحات جديد را آزمايش نمايد. اين روزها اسرائيلي ها، سكونتگاه زنان و كودكان بي پناه فلسطيني را به ميداني براي يك رزمايش نظامي و آزمون آخرين تجهيزات و فناوري‌هاي نظامي بدل كرده‌اند. آنها در تمام ساعات شبانه روز و بي وقفه در خط حمله، پهپاد‌هاي جاسوسي و جنگنده بمب افكن‌ها و ساير اداوت روزآمد خود را تست مي‌كنند. در دفاع نيز فرصت يافته‌اند تا سپر موشكي موسوم به گنبد آهنين را در مقابل موشك‌هاي فجر۵ و انواع راكت‌هاي قسام ارزيابي نمايند.

بر اساس گزارش‌ها در هيچ ساعتي از شبانه روز سر و صداي اسكادران هواپيماهاي بدون سرنشين اسرائيلي در آسمان غزه قطع نشده است و در اين مدت بسياري از اداوت نظامي و بمب‌هاي مدرن و مخرب در اين جنگ براي اولين بار استفاده شده‌اند. همزمان تجهيزات گنبد آهنين صهيونيست‌ها كه درهمه شهرهاي يهودي نشين اراضي اشغالي مستقر شده‌اند هم از ترس حملات موشكي مقاومت فلسطين، در هيچ لحظه‌اي از شبانه روز خاموش نشده‌اند.

در اين يك هفته اما در آن سوي ميدان توان موشكي و نظامي گروه‌هاي فلسطيني، صهيونيست‌ها را شوكه كرده و به نقطه عطفي در توان نظامي مقاومت بدل شده است. گزارش‌هاي ميداني نشان داده است كه حداقل دو سوم ساكنان اراضي اراضي اشغالي در اين مدت در هراس از راكت‌ها و موشكهاي جديد حماس و ديگر رزمندگان مقاومت به سر برده و عمدتا در پناهگاه‌ها زندگي كرده‌اند.

اما در هر حال بيراه نيست اگر بگوييم، تلاويو به اين دليل به جنگ اخيرغزه و كشتار زنان و كودكان بي گناه فلسطيني دامن زده است تا هم توان جديد نظامي و دفاعي خود را به آزمون بگذارد، هم واكنش جهان جديد پيراموني خود و رهبران جديد كشورهاي خاورميانه را رصد نمايد و هم گروه و حزب حاكم، در جنگ داخلي و سياسي احزاب اين رژيم دست بالا را بگيرد.

آرمان
«لزوم حرف تازه و سیاست نو» عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم سید فاضل موسوی است كه در آن مي‌خوانيد:
برگزاری جلسه مشترک دولت با نمایندگان مجلس در سال‏های گذشته اقدامی عادی بود که به فراخور موضوعات و شرایط، به طور متوسط هر شش ماه یک بار انجام می‏گرفت. این روند از آغاز شکل‌گیری دولت نهم در زمان مجلس هفتم شروع شد و تاکنون نیز ادامه داشته است. هدف از برگزاری این دست جلسات هم همیشه تلاش برای تعامل و توافق بیشتر دولت و مجلس عنوان ‏شده، اما در عمل هر چه جلسات زیادتری برگزار شد اختلاف‌نظرهای دولت و مجلس نیز افزایش یافت.

شاید بتوان گفت این مسئله به معنای نتیجه‌بخش نبودن صددرصدی چنین جلساتی است، نشان آن هم تعداد نمایندگان شرکت کننده است که از آغاز تشکیل دولت نهم تاکنون کاهش یافته است، تا جایی که در جلسه دو روز پیش و در شرایطی که به نظر می‏رسید دولت و مجلس نیاز به همگرایی بیشتری دارند تنها نزدیک به ۷۰ نماینده دعوت رئیس دولت را پاسخ مثبت گفتند. در ارزیابی دلیل چنین روندی می‌توان گفت که مهم‌ترین دلیل وضع این است که جناح اصولگرا دیگر حرف تازه‏ای برای گفتن و مطرح کردن نداشته‏ و در قبال مشکلات و مسائل مختلف که هر کدام دلیل خود را دارند، یک سیاست در پیش گرفته و یک حرف زده است.

اینکه این سیاست و رفتار واحد چه ضعف‏ها و نقص‏هایی دارد خود موضوع دیگری است. مسئله این است که در دنیای سیاست و مدیریت به دلیل تغییر شرایط و دگرگونی آرایش معادلات و نیروهای تاثیرگذار نمی‏شود در مدتی طولانی تنها با یک سیاست واحد پیش رفت و این سیاست دیر یا زود از کارایی می‌افتد و تاثیر خود را از دست می‏دهد. این وضعیتی است که به‌نظر می‌رسد اکنون جناح اصولگرا درگیر آن شده است.

وقتی در قبال شرایط جدید بر یک سیاست واحد که البته نقاط ضعفی هم دارد، بیش از حد اصرار و تاکید می‏شود، مشخص است که نتیجه‏ای حاصل ‏نمی‌شود و بدون حصول نتیجه هم پر واضح است که انگیزه نیروهای سیاسی برای مشارکت در یک حرکت تکراری و از پیش مشخص کاهش می‏یابد. ۷سال است که درِ سیاست جناح اصولگرا تنها بر یک پاشنه می‏چرخد؛ برخی اصولگرایان راه قدرت یافتن خود را کنار زدن رقیب می‏دانند و برخی دیگر هم تقصیر تمام شعارها، طرح‏ها و وعده‌های زمین مانده‏شان را بر گردن نیرویی می‏اندازند که معلوم نیست چیست و کیست.

از همنشینی این دو سیاست قرار است چه نتیجه‏ای حاصل شود؟ به بیان بهتر اگر همنشینی این دو سیاست کلی می‏توانست نتیجه‌بخش باشد که باید آثار آن را در این ۷سال می‏دیدیم. مجلسی‏ها این روزها می‏گویند که می‏خواهند بر دولت نظارت کنند و دولت هم می‏گوید که قصدش کار کردن است.

مجلس و دولت برای عملی کردن خواسته‌های خود چه چیزی کم دارند؟ آیا مجلس ابزار قانونی کم دارد یا دولت اعتبار مالی و پول ندارد؟ آنچه در این میان کمبود آن احساس و باعث می‌شود تا اقدامات دو قوه و از جمله جلسات مشترک تعامل و همکاری آنان نتیجه مدنظر را در پی نداشته باشد نبود حرف تازه و سیاست نو است.

دنياي اقتصاد
«چالش‌های اقتصادی صنعت هواپیمایی در ایران» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم علی دادپی است كه در آن مي‌خوانيد:
همه صنایع کشورهای در حال توسعه از چالش‌های ناشی از ناپایداری اقتصادی و نوسانات بازار رنج می‌برند، اما در ایران می‌توان صنعت هواپیمایی و شرکت‌های هواپیمایی را جزو آسیب‌پذیرترین صنایع دانست.

صنعتی که در آن زیبایی پرواز با واقعیت‌های تلخ اقتصادی و سیاست‌های نابهنجار در هم آمیخته‌اند. تضاد ساختاری این صنعت از تصویری که از آن داریم شروع می‌شود: درحالی که ما زیبایی پرواز را می‌بینیم یک شرکت هواپیمایی تنها زشتی صورتحساب‌های مختلف و هزینه‌های گزاف عملیاتی ماندن را می‌بیند. از یک سو شرکت‌های هواپیمایی باید از طریق بازارهای بین‌المللی قطعات و هواپیماهای مورد نیازشان را با پرداخت ارز تامین کنند و از سوی دیگر باید خدمات خود را به قیمت معین شده و در بازارهای معین شده با استفاده از هواپیماهایی که نوع و عمر آنها به وسیله تحریم‌ها معین شده ارائه کنند. در واقع این صنعت برای نفس کشیدن جایی ندارد چه برسد به جایی برای مانور و اجتناب از چالش‌های اقتصادی. نوسانات اخیر ارز و تغییر در سیاست‌های ارزی بانک مرکزی بار دیگر آسیب‌پذیری این صنعت را آشکار کرد.

افزایش نرخ ارز برای بسیاری از بنگاه‌ها به معنای افزایش هزینه‌های اقدامات آینده است، در نتیجه این بنگاه‌ها می‌توانند با لغو سفارش‌ها یا تغییر برنامه خرید یا پیدا کردن عرضه‌کنندگان جدید جلوی این افزایش هزینه را بگیرند، اما برای شرکت‌های هواپیمایی افزایش نرخ ارز به معنای افزایش ناگهانی هزینه عملیاتی و هزینه‌های جاری است که به هیچ وجه قابل تغییر نیستند.

اگر یک تولیدکننده مواد شیمیایی می‌تواند با پیدا کردن منبع جدیدی برای مواد اولیه مورد نیازش تا حدی جلوی افزایش هزینه‌هایش را بگیرد یک شرکت هواپیمایی نمی‌تواند به سراغ منبع دیگری برود. بازار تولید هواپیما در جهان یک بازار رقابتی نیست و تولیدکنندگان هواپیما نرخ تعمیرات و نگهداری قطعات را تعیین می‌کنند. در نتیجه برای یک شرکت هواپیمایی، افزایش نرخ ارز به این معنا و مفهوم بوده است که هزینه تعمیر موتور یا تعویض قطعات هواپیمای موجودش ناگهان چند برابر شده است.

در برابر این واقعیت‌ها، قیمت‌گذاری ثابت دولتی دست شرکت‌ها را برای پاسخ به نوسانات بازار می‌بندد. ثابت بودن بهای بلیت و تعیین آن از طرف مراجع دولتی معمولا به این معنا است که یک شرکت هواپیمایی در یک مسیر پروازی نمی‌تواند، توقع درآمدی بالاتر از یک حد تعیین شده داشته باشد. به این ترتیب در حالی که درآمدهای شرکت‌های هواپیمایی ثابت هستند و محدود به یک سقف معین، هزینه‌های آنها بی‌اندازه متغیر هستند و آماده افزایش‌های ناگهانی و غیرمترقبه. این هزینه‌ها از نوسانات بازارهای گوناگون تاثیر می‌پذیرند.

نرخ ارز گرچه اصلی‌ترین منبع این نوسانات و افزایش‌های ناگهانی هزینه است، اما تشدید تحریم‌ها، پیوستن کشورهای همسایه یا کشورهای عرضه‌کننده خدمات نگهداری هواپیما به این تحریم‌ها هم افزایش هزینه‌ها و سختی مبادلات تجاری در این صنعت را به دنبال دارد.

در واقع در سال‌های اخیر در حالی که توجه سیاست‌گذاران بر نرخ بلیت متمرکز بوده است، هزینه فرصت فعالیت اقتصادی در صنعت هوانوردی کشور سیر صعودی داشته و در حال افزایش بوده است. این واقعیت حاشیه سود بسیار کمی را برای شرکت‌های هواپیمایی باقی گذاشته بود، حاشیه سودی که با اولین نوسان در بازار ناپدید می‌شود.

نوسانات بازار و قیمت‌گذاری یکنواخت و فارغ از هزینه‌های عملیاتی تنها نکات قابل توجه صنعت هواپیمایی نیستند. دولت در کنار تعیین درآمد شرکت‌های هواپیمایی هزینه‌های آنها را هم تعیین می‌کند. شرکت‌های هواپیمایی داخلی برای تهیه سوخت و خدمات فرودگاهی و سایر خدمات پروازی به دولت و سازمان‌های دولتی وابسته هستند. در این عرصه دولت مانند هر فعال اقتصادی دیگر که از انحصار برخوردار است، عمل می‌کند: تعیین قیمت‌ها براساس هزینه‌های عملیاتی و نگهداری. شیوه قیمت‌گذاری خدمات فرودگاهی برخلاف قیمت‌گذاری بلیت خطوط هواپیمایی تابع واقعیت‌های اقتصادی و بخش عمده‌ای از هزینه‌های جاری عملیاتی شرکت‌های هواپیمایی است. واقعیت تلخ اینجا است که با توجه به حاشیه سود ناچیز این شرکت‌ها و زیان‌دهی بسیاری از آنها، بخش عمده‌ای از این شرکت‌ها توان پرداخت هزینه‌های صورتحساب شده را ندارند که خود به معضلی برای شرکت فرودگاه‌های کشور تبدیل شده است، اما این معضل تنها نتیجه تضاد ساختاری صنعت هواپیمایی کشور است که در آن دولت هم نرخ محصول را تعیین می‌کند و هم بخشی از هزینه‌های عملیاتی را بدون آنکه در تعیین اولی، هزینه‌های شرکت‌ها را در نظر بگیرد و در تعیین دومی واقعیت‌های اقتصادی مصرف‌‌کنندگان را که شرکت‌های هواپیمایی می‌باشند.

 دیدگاههای کاربران

  1-  دیدگاهها پس از تایید مدیر سایت نمایش داده می شوند.
  2-  از ارسال دیدگاههای تکراری و حاوی توهین به حزب یا گروه خاصی پرهیز گردد.

عبارت زیر را تکمیل کنید: