كيهان
«چه كساني بايد شرمنده باشند؟!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
۱- برداشت اوليه آن بود كه اين يادداشت نوشتني نيست و عبور از آن بايسته تر به نظر ميرسيد، اما رخدادهاي اين روزها نكته بااهميت ديگري را به موضوع يادداشت پيش روي اضافه كرد، نكتهاي كه تاب مستوري نداشت و نميتوانست ناگفته باقي بماند و آن، «رنج مشترك» و آميخته به «خشم» دشمنان بيروني و دنبالههاي داخلي آنها نظير مدعيان اصلاحات، اصحاب فتنه ۸۸ و حلقه انحرافي از بصيرت و هوشياري مردم است كه نگاه به امام و مقتداي خود دارند و با چرخش يا لغزش اين يا آن مسئول به لغزش و چرخش نميآيند و راه خويش را در بستري كه راهبر الهي ترسيم كرده است ميپيمايند. مردمي كه با مسئولان بالادستي، حتي بلندپايه ترين آنها دست اخوت به شرط پيروي از رهبر الهي و مقتداي خود دادهاند و با هيچكس عهدي نبستهاند كه در صورت زاويه گرفتن آنها از بستر تعريف شده انقلاب نيز، دست نخورده بماند. و اين برجسته ترين امتياز حزب الله است كه حق گراست و قبيله گرا نيست. همان واقعيت شيريني كه چند ماه قبل، روزنامه آمريكايي «يو. اس. اي تودي» به نقل از مؤسسه آمريكن اينترپرايز، به تلخي از آن ياد كرده و آورده بود «بزرگترين مشكل آمريكا در ايران، حضور يك ابرحريف- SUPER OPPONENT- به نام [آيت الله] خامنهاي است كه نقشه راه ما را ميشناسد و مردم به او اعتماد آميخته به اعتقاد دارند».
۲- اين روزها، در پي فاصلهاي كه حلقه انحرافي و نفوذ كرده در دولت محترم با برخي از آموزههاي شناخته شده خط امام و رهبري پديد آورده است، مجموعه مشتركي از دشمنان بيروني، مدعيان اصلاحات و اصحاب فتنه آمريكايي- اسرائيلي ۸۸ با استناد به حمايت گسترده و فراگير تودههاي مردمي و وفادار به نظام از دكتر احمدي نژاد كه به انتخاب ايشان با رأي بي نظير ۲۵ميليوني انجاميد، زبان به ملامت حزب الله گشودهاند كه مثلا، فلان فاصله دولت كنوني با فلان معيار تعريف شده و پذيرفته شده انقلابي، نتيجه و حاصل حمايت گسترده اصولگرايان- به معني واقعي كلمه و نه فلان جبهه و فلان گروه- از رئيس جمهور محترم است و به زعم خود، طعنه ميزنند كه حزب الله در حمايت آن روز خود به خطا رفته است! و در همان حال به كنايه و تلويح ميكوشند بر وطن فروشي و خيانت آشكار خود در فتنه آمريكايي- اسرائيلي ۸۸ و نقشي كه به عنوان ستون پنجم مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس برعهده داشتهاند، سرپوش بگذارند. آنچه اين جماعت و مديران بيروني فتنه با عنوان خطاي حزب الله از آن ياد ميكنند- آنگونه كه خواهد آمد- نه فقط خطا نبوده و نيست، بلكه يكي از افتخارآميزترين ويژگي حزب الله است و به وضوح نشان ميدهد، حزب الله فقط در بستر اسلام و انقلاب و خط امام و رهبري حركت ميكند.
هرجا از حق و اصول نشانهاي ديد به حمايت از آن برمي خيزد و چنانچه شخصيت و يا گروهي كه مورد حمايتش بود، پاي از بستر اصلي بيرون بگذارد و يا از برخي آموزههاي انقلابي فاصله بگيرد، بدون كمترين ملاحظه و ترديد، حمايت قبلي خود را پس ميگيرد. به بيان ديگر، حزب الله- بخوانيد تودههاي عظيم و حماسه آفرين مردم- برخلاف برخي از جريانات سياسي و از جمله مدعيان اصلاحات، «گروه گرا» و «قبيله گرا» نيست كه وابستگيها و منافع شخصي و حزبي خود را بر حركت در بستر انقلاب و تامين منافع مردم ترجيح بدهد. آيا، اين ويژگي حزب الله، افتخارآفرين و تحسين برانگيز نيست؟ از حضرت امير عليه السلام است كه افراد را با حق بسنجيد و نه حق را با افراد. و حزب الله از مولاي خود حضرت اميرالمومنين(ع) و علي زمان پيروي كرده و ميكند. آنچه امروزه به «درد مشترك» دشمنان بيروني و دنبالههاي داخلي آنها تبديل شده، همين ويژگي حزب الله است كه گروه گرا و قبيله گرا نيست.
۳- بدون آن كه قصد مقايسهاي در ميان باشد و تنها به عنوان يك مثال و نمونه درس آموز تاريخي بايد پرسيد؛ آيا طلحه و زبير، آن هنگام كه در ركاب رسول خدا(ص) و براي مقابله با دشمنان اسلام شمشير ميزدند و از جان خود مايه ميگذاشتند، قابل تقدير نبودند؟ و آيا مولاي بزرگوار ما حضرت اميرالمومنين عليه السلام از آنان حمايت نميكرد؟ اما وقتي همين طلحه و زبير كه آن همه مورد حمايت و تقدير بودند پاي از صراط مستقيم بيرون نهادند و پيمان شكسته و به اصحاب شام پيوستند و در آوردگاه فريب جمل به تخاصم و كينه توزي لشگر آراستند، حضرت امير(ع) ابتدا بهاندرز و نصيحت آنان پرداخت و عهدي را كه بسته و شكسته بودند يادآور شد اما هنگامي كه اصرار آنها به مقابله را مشاهده فرمود، با آنان به نبرد پرداخت.
اكنون بايد به كساني كه داعيه اسلام و تشيع و پيروي از مولاي متقيان را دارند گفت؛ كدام اقدام حضرت امير عليه السلام را- نستجيربالله- «خطا»! ميدانيد؟! حمايتش از طلحه و زبير يا مقابله حضرت با آنان را؟!
حزب الله افتخار ميكند و اين افتخار را به حساب لطف خداوند تبارك و تعالي و پيروي از ولي امر خود كه در طول پيروي از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام است مينويسد كه از آقاي هاشمي رفسنجاني در مقابل ملي گراها، سكولارها و شماري از مدعيان اصلاح طلبي دفاع جانانه كرد. و افتخار ميكند در حالي كه از مواضع آقاي خاتمي نگرانيهاي جدي داشت، از وي در مقابل هجوم افراطيوني كه در پوشش اصلاح طلبي به مقابله با او آمده و امروزه آشكارا به آمريكا و اروپا و اسرائيل پناه بردهاند، حمايت كرد. حزب الله افتخار ميكند از آقاي احمدي نژاد قبل از آن كه متاسفانه حلقه انحرافي به درون كابينه نفوذ كند، در مقابل اصحاب فتنه آمريكايي- اسرائيلي ۸۸ دفاع كرد و با راي بي نظير ۲۵ ميليوني او را به رياست دولت برگزيد.
و اما، حزب الله باز هم افتخار ميكند هر جا مشاهده كرده است، مواضع و عملكرد افراد و شخصيتهايي كه از آنها حمايت كرده بود با خط اصيل انقلاب زاويه گرفته، به همان اندازه و متناسب با آن زاويه به انتقاد از آنان پرداخته است.
حالا بايد از جرياناتي كه اين روزها به حزب الله طعنه ميزنند پرسيد؛ «قبيله گرايي» شما كه ناشي از پشت پا زدن به «درك و شعور» و ترجمان ديگري از جاهليت و ارتجاع قرون وسطايي است، شرم آور و قابل ملامت است يا «حق گرايي» و عدالت جويي حزب الله كه برخاسته از درك عميق و نگاه حق طلبانه آنهاست؟!
خراسان
«چرا مخالفان آتش بس عيدانه را دوست ندارند؟» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم سيدمحمد اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
فردا آخرين روز از “آتش بس عيدانه” در سوريه است. طرحي که اميد ميرفت بتواند فقط “وقفه اي” در تراژدي خونريزي و کشتار در سوريه ايجاد کند. با اين حال خبرگزاريهاي غربي و عربي از ادامه درگيريها در سوريه ميگويند. فرمانده مخالفان مسلح در شهر حلب هم به خبرگزاري فرانسه گفته است: «طرح اخضر ابراهيمي از همان ابتدا مرده به دنيا آمد.» طرح آتش بس چرا به سرانجام نرسيد؟!
موانع «ميکرو ـ استراتژي عيدانه»
هرچند خبرها در روزهاي گذشته از بمب گذاري در دمشق و ديرالزور حکايت داشته و مخالفان مسلح هم اعلام کردهاند که درگيريها ادامه يافته است، اما نميتوان با قطعيت کاهش نسبي درگيريها را رد کرد و مدعي شد که هيچ تغييري در ميزان درگيريها رخ نداده است. با اين حال ميتوان گفت که انتظارها از طرحي که از آن به عنوان “ميکرو-استراتژي” سازمان ملل و کشورهاي منطقه در چارچوب طرح ۶ مادهاي عنان ياد ميشد، برآورده نشده است. به نظر ميرسد سرانجام طرح اخضر ابراهيمي منافع مخالفان سوري را تامين نميکرد. از جمله ايرادهايي که به اين طرح گرفته شده اين است که در آن برنامه مشخصي براي “فرداي” پس از آتش بس عيدانه موجود نيست. البته پيچيدگي بحران سوريه تدوين چنين برنامهاي را هم دشوار کرده است. با اين حال ميکرواستراتژي عيدانه در عمل راه براي راه حل سياسي در بحران سوريه باز ميکرد.
دوري راه يمني از سوريه
در حالت کلي راه حل سياسي براي بحران سوريه ۲ حالت بيشتر ندارد. حالت اول اين است بحران با يک “توافق سياسي” به پايان برسد. چيزي شبيه به آن چه در يمن روي داد. يعني کشورهاي منطقه يا اخضر ابراهيمي، در سايه آتش بس بتوانند با ميانجيگري و ريش سفيدي و با معامله و مرافقههاي پيدا و پنهان، “دولت انتقالي” را ايجاد کنند. اما اين راه به ۲ دليل در شرايط کنوني به جايي نميرسد. اول اينکه مخالفان دولت سوريه بسيار متفرق هستند. نشستهاي متعدد آنها در يک سال گذشته در ترکيه، فرانسه، مصر و قطر نشان داده است که آنها به همان اندازه که با بشار اسد مشکل دارند، با يکديگر هم اختلاف دارند. حتي مخالفان مسلح دولت هم فرماندهي واحدي ندارند. بنابراين مخالفان دولت سوريه فاقد يک سازماندهي واحد است که بتواند يک توافق سياسي را مديريت کند. از سوي ديگر در هر راه حل مبتني بر توافق سياسي، طرف ديگر دولت سوريه است. دولت دمشق هرچند گفته است که حاضر به مذاکره است، اما پايه هر توافقي را حضور بشار اسد در دولت انتقالي ميداند. شرطي که آن را نميپذيرند. بنابراين مخالفان ميدانند که اگر قرار است آتش بس به راه حلي اين چنيني ختم شود، آنها سودي نخواهند برد.
انتخابات آزاد و مشکل مخالفان
حالت ديگر راه حل سياسي، برگزاري “انتخابات آزاد” است. مخالفان دولت در اين راه حل هم چيزي عايدشان نميشود. آنها نامزد واحد و شاخصي ندارند. بنابراين آراي متفرق در چنين انتخاباتي نيز براي آنها جز شکست نخواهد بود. مضافا اينکه راه دموکراتيک براي تغيير، آدابي دارد مانند آن چه در مصر شاهد بوديم. انتخابات پارلماني و انتخابات رياست جمهوري بدون وجود قانون اساسي جديد و تامين امنيت کشور نيازمند افرادي است که راه و رسم سياست را به خوبي بدانند دقيقا همان چيزي که مخالفان سوري از آن بهرهاي نبردهاند! پس راه حل دوم سياسي نيز چيزي عايد مخالفان نميکند.
مخالفان آتش بس را دوست ندارند
بنابراين مخالفان مسلح دولت سوريه دليلي براي پايبندي به آتش بس نداشتهاند. آنها ادامه جنگ چريکي به اميد تضعيف دولت را انتخاب کردهاند. انتخابي که برنده اش معلوم نيست اما ترديدي وجود ندارد که بازنده اش مردم بيگناه سوريه خواهند بود. در اين ميان بايد به چند مشکل ديگر هم اشاره کرد که مانع موفقيت طرح آتش بس عيدانه بودهاند:
* بخش قابل توجهي از جنگجويان مسلح در سوريه افراد مسلح بيگانه و خارجي هستند. کساني که با تفکرات تکفيري به نيت جهاد به سوريه آمدهاند و از سوي القاعده و برخي کشورهاي منطقه حمايت ميشوند. اين افراد هم دليلي براي پذيرفتن يا پايبندي به آتش بس ندارند.
* امروز همه ميدانند که در جبهه نظامي و سياسي پيش روي دولت سوريه، مجموعه کشورهاي اروپايي و آمريکا حضور دارند. اين کشورها بارها نشان دادهاند که به رغم ادعاي حمايت از مردم بيگناه سوريه، تمايلي به پايان بحران اين کشور ندارند. جديدترين نمونه آن وتوي قطعنامه پيشنهادي روسيه براي لزوم آتش بس در سوريه در شوراي امنيت است. تحليل گران بر اين باورند که بهترين حالت براي آمريکا و اروپاييها ادامه بحران به گونهاي است که سوريه کشوري بي رمق و بدون تاثير در تحولات بماند و توجه و توان ايران و حزب ا… به جاي مصر و يمن و تونس و… معطوف و محدود به بحران دمشق بماند.
جمهوري اسلامي
«اردوغان، محاصره از داخل» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
تركيه اين روزها خبرسازتر از گذشته شده است. به نظر ميرسد رجب طيب اردوغان، كه باده قدرت او را سرمست كرده، با بلندپروازيهايش تركيه را به لب پرتگاه برده است.
بعد از آنكه نخستوزير تركيه شيپور جنگ عليه سوريه را به صدا در آورد و رئيسجمهور روسيه به او اخطار داد كه اگر به سوريه حمله نظامي كند مستقيماً با ولاديمير پوتين طرف است، اكنون اين خبر منتشر شده است كه رهبر زنداني حزب كارگران كردستان تركيه دستور آماده باش ۵۰ هزار نيروي كرد را براي مبارزه با دولت تركيه تا بهار سال آينده صادر كرده است. عبدالله اوجالان، رهبر حزب كارگران كردستان تركيه (پ. ك. ك) كه سالهاست در زندان اردوغان به سر ميبرد اعلام كرده كه ۱۰ هزار جنگجوي كرد براي جنگ با تركيه كم است و اين تعداد بايد به ۵۰ هزار برسد و همه بايد تا بهار آينده به حالت آمادهباش درآيند.
ماجرا اينگونه آغاز شد كه در ۳۱ شهريور گذشته دولت تركيه، محمد، برادر عبدالله اوجالان، را براي ديدار با وي به زندان فرستاد تا با او مذاكره كند. اوجالان بعد از آنكه متوجه شد اردوغان درصدد مذاكره كردن با كردهاي تركيه براي خريدن زمان است، به برادر خود گفت: مذاكره با اردوغان، خونريزيها را متوقف نخواهد كرد، زيرا دولتمردان تركيه قبل از هر چيز بايد به حقوق كردها پايبند باشند و سياستهاي درست تنها با انجام اقدامات درست محقق ميشود.
در همين ديدار بود كه اوجالان از طريق برادرش محمد به صلاح الدين ديميرطاش، رهبر حزب كردي “صلح و دموكراسي” پيام داد با كردها و مسئولان دولتي تركيه ديدار و گفت و گو كند و زمينههاي لازم را براي دستيابي به نتيجهاي موثر فراهم سازد. وي افزود چون بعيد است مذاكره با دولت به نتيجه برسد، به نظر ميرسد چارهاي جز جنگ نباشد و بايد براي آن آماده شد. اوجالان افزود: درصورت وقوع چنين جنگي، درگيريها طي سه ماه به پايان ميرسد.
با توجه به تجربياتي كه حزب كارگران كردستان تركيه (پ. ك. ك) دارد، اكنون عبدالله اوجالان، رهبر اين حزب معتقد است اردوغان در سخنان خود درخصوص راه حل مساله كردها صادق نبوده و خواهان اين است كه اين دولت تا سه ماه ديگر حسن نيت خود را اثبات كند و حتي اگر بخواهد ميتواند اين كار را طي يك ماه انجام دهد.
انتشار اين خبر در اين زمان نشان ميدهد حزب كارگران كرد تركيه شرايط خاص دولت اردوغان و حساسيت زمان را دريافته و ميداند با توجه به گرفتاريهائي كه نخستوزير تركيه از طريق درگير شدن با دولت سوريه و طرف حساب كردن خود با ولاديمير پوتين رئيسجمهور روسيه براي خود و دولت و كشورش پديد آورده، اكنون زمان مناسبي براي تسويه حساب است. رهبر حزب كارگران كردستان تركيه در محاسبات خود بايد به اين نتيجه رسيده باشد كه دولت اردوغان درحال حاضر دوران ضعف خود را طي ميكند و با توجه به دردسرهائي كه براي خود فراهم ساخته اين ضعف همچنان رو به افزايش است و درست در چنين شرايطي است كه كردها ميتوانند مطالبات خود را پي گيري نمايند و به آن برسند.
از شوربختي اردوغان، كردهاي سوريه نيز در مقطع حساس كنوني كه دولت بشار اسد با بحران مواجه است با شورشيان و با اردوغان همراهي نميكنند و رابطه خوبي با دولت سوريه دارند. بدين ترتيب، دولت اردوغان نه تنها از درگير شدن با بشار اسد طرفي نبسته بلكه خود را در گردابي فرو برده كه خارج شدن از آن به آساني ميسر نيست. اردوغان، بعد از ۲۰ ماه حمايت از شورشيان سوريه و همكاري با آمريكا و رژيم صهيونيستي و عربستان و قطر اكنون خود را از هر طرف در محاصره ميبيند و در پي راه خروجي آبرومندانه از اين بحران خود ساخته است. در داخل تركيه، از يكطرف كردها، از طرف ديگر احزاب سياسي و از جانب سوم علويها با سياستهاي اردوغان مخالفند و هر سه به صورت همزمان ساز مخالفت كوك كردهاند. علاوه بر اينها، افكار عمومي مردم تركيه نيز با جنگ و درگيري بشدت مخالف است به ويژه از اينكه اردوغان به جرياني پيوسته كه رژيم صهيونيستي و دولت آمريكا و ارتجاع عرب در آن حضور دارند و فعالند بشدت ناراضي هستند.
تظاهرات متعددي كه مردم تركيه در شهرهاي مختلف از جمله در آنكارا و در برابر سفارت آمريكا عليه سياستهاي اردوغان در موضع سوريه برگزار كردند، فشار مضاعفي بود كه بر دولت تركيه وارد آمد و تا حدودي نيز در تعديل تندرويهاي جناح جنگ طلب دولت مؤثر بود.
در جناح جنگ طلب دولت تركيه، داود اوغلو نقش اصلي را برعهده دارد. داود اوغلو، از جايگاه خود در وزارت امور خارجه حداكثر استفاده را براي فرو بردن تركيه در گرداب سوريه به عمل ميآورد. اردوغان نيز با مشورت دادنهاي داود اوغلو تا وسط اين گرداب به پيش رفته و اكنون احساس ميكند خارج شدن از آن بسيار سخت است. شايد كنار كشيدن از ماجراي سوريه براي اردوغان كار چندان مشكلي نباشد، اما به نظر ميرسد تبعات اين كنار كشيدن است كه براي او به صورت يك كابوس درآمده و سد راه بازگشتش شده است. سرزنشهاي احزاب، مطالبات كردها، شكاف در دولت و بازخواستهاي آمريكا و ناتو، از مصاديق اين تبعات هستند.
علاوه بر اينها، آرزوهاي شخصي و حزبي اردوغان كه در فكر تجديد حيات امپراطوري عثماني و تشكيل هلال اخواني به همراه هم مسلكهاي اخوان المسلمين خود از جهان عرب تا تركيه و شمال آفريقا بود و براي تحقق همين آرزو وارد گرداب سوريه شد نيز عامل ديگري است كه او را رها نميكند و مانع بازگشت وي از اين راه ميشود. افسوس كه اردوغان در محاسبات خود، نقشه راه آمريكا و صهيونيستها را براي منطقه و از جمله شخص اردوغان و حزبش در نظر نميگيرد.
آنها ميخواهند اردوغان را تا آخر خط ببرند و در نهايت او را از چشم مردم تركيه بياندازند و دولت مورد نظر خود را به حكومت برسانند. در اين طرح، قرار است اردوغان و حزب و دولت وي فقط ابزاري باشند براي خنثي سازي انقلابهاي مردمي جهان عرب و معطوف شدن توجه ملتهاي عرب به جنگي كه در سوريه شعله ور ميشود و البته تركيه نيز در آتش ميسوزد، جنگي كه دود آن به چشم ملتهاي مسلمان عرب و تركيه ميرود و سودش را آمريكا و رژيم صهيونيستي خواهند برد.
رسالت
«جايگاه احزاب سياسي در قانون انتخابات» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد:
اشاره: در قسمت پيشين اين نوشتار اولين ملاحظه در خصوص تنظيم سياستهاي کلي انتخابات با عنوان ” جامع نگري در تصويب قانون انتخابات” از نظرتان گذشت. در اين قسمت در خصوص يکي ديگر از ملاحظات که ناظر به برخي متغيرهاي جديد در ساختار نظام سياسي و پويش شکل گرفته مبني بر نوسازي نظام سياسي است ميپردازيم.
يکي از مهمترين خلاهاي قانون انتخابات در کشور ما تعريف نقش و جايگاه احزاب سياسي در انتخابات است. البته اين تعريف مسبوق به پاسخ اين پرسش است که آيا اساسا نظام جمهوري اسلامي ميخواهد احزاب بازيگران اصلي صحنه سياست باشند و يا نه داب نظام مردمسالاري ديني بر آن است تا آنجا که ممکن است از قدرت يابي احزاب سياسي بکاهد تا نقش مردم کم رنگ نشود؟
در اغلب جوامع مردمسالار رابطه مستقيمي بين قوانين انتخابات و احزاب سياسي وجود دارد. بليس و کارتي در سال ۱۹۹۱ ضمن تحقيقي به بررسي ۵۰۹ مورد انتخابات در ۲۰ کشور مختلف پرداختند و با مقايسه قوانين انتخاباتي اين کشورها نتيجه گرفتند که در نظامهاي انتخاباتي يک مرحلهاي بهطور ميانگين ۵ حزب، در نظامهاي اکثريّتي دو مرحلهاي و در نظامهاي تناسبي ۸ حزب در صحنه انتخابات با يکديگر در حال مبارزه و رقابت انتخاباتي ميباشند.
در واقع امکانات و امتناعات قوانين انتخاباتي به طور مستقيم ميتواند مقوم و يا تضعيف کننده جايگاه احزاب در يک کشور باشد. به عنوان نمونه اگر قانون گذار موافق تقويت جايگاه احزاب در يک کشور باشد معمولا به سمت نظامهاي انتخاباتي “تناسبي و ليستي بسته” پيش ميرود.
در نظامهاي انتخاباتي “تناسبي” بر خلاف نظامهاي “اکثريتي” که گروههاي اقليت که آراي کمتري را به دست آوردهاند از گردونه اداره کشور حذف ميشوند احزاب کوچک نيز به تناسب آراي خود داراي کرسيهايي در مجلس يا دولت ميشوند. در نظامهاي انتخاباتي “ليستي بسته” نيز که در کشورهايي نظير آرژانتين، آلمان، ژاپن، ايتاليا و برزيل متداول است”رأي دهندگان از ميان فهرستهاي مختلف، تنها حق انتخاب يكي از آنها را همان گونه كه هست، دارند و نميتوانند هيچ گونه دخل و تصرفي در فهرستها به عمل آورند. در نظام فهرست بسته، رأي دهندگان در حقيقت به احزاب سياسي راي ميدهند، نه به نامزدهاي خاص. اين نوع انتخابات موجب ميگردد احزاب سياسي و به ويژه رهبران آنها كارگردان اصلي صحنههاي سياسي باشند. ”
در واقع اين دو مولفه در قوانين و نظامها انتخاباتي به طور کاملا مستقيم مقوم نقش و جايگاه احزاب سياسي هستند. جمهوري اسلامي ايران نيز به عنوان يک نظام مردمسالار ديني بر اساس اصل ۲۶ قانون اساسي فعاليت آزادانه احزاب، جمعيتها، انجمنهاي سياسي و صنفي وانجمنهاي اسلامي يا اقليتهاي ديني را به رسميت ميشناسد مشروط بر اينکه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي واساس جمهوري اسلامي را نقض نکنند. مقام معظم رهبري نيز در سفري که سال گذشته به کرمانشاه داشتند ضمن آغاز بحث جديدي در فضاي نخبگي کشور تحت عنوان نوسازي نظام سياسي بر اين مهم که جمهوري اسلامي با تحزب مخالف نيست، تاکيد کردند و فرمودند:”حزبي كه مورد نظر ماست، عبارت است از يك تشكيلاتي كه نقش راهنمايي و هدايت آحاد مردم را به سمت يك آرمانهايي ايفاء ميكند. ” ايشان افزودند: “حزب عبارت است از كانالكشي براي هدايتهاي فكري؛ حالا چه فكري به معناي سياسي، چه فكري به معناي ديني و عقيدتي… البته كساني كه يك چنين توانايياي داشته باشند، به طور طبيعي در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأي خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ ليكن اين هدفشان نيست. ”
در حقيقت مردمسالاري ديني نه تنها با تحزب مخالف نيست بلکه نهاد سازي در قالب احزاب اسلامي براي سازماندهي فعاليتهاي سياسي در نظام مردمسالاري ديني مبتني بر تعريف رهبر معظم انقلاب در كرمانشاه يعني كانالكشي براي هدايتهاي فكري و يا يك تشكيلاتي كه نقش راهنمايي و هدايت آحاد مردم را به سمت آرمانهاي انقلاب اسلامي را ايفاء ميكند را يک ضرورت ميداند. منتهي با اين تفاوت که حزب در فرهنگ سياسي اسلامي کلوب قدرت به منظور سهم خواهي نيست. انگيزه اصلي احزاب اسلامي براي حضور در انتخابات در فضاي جمهوري اسلامي، همان تقرب الهي يا كمك به استمرار ولايت خدا در زمين است. در واقع احزاب در مردمسالاري ديني بازوي نظام اسلامي و كانالكشي براي هدايتهاي فكري، سياسي و عقيدتي به منظور افزايش کيفيت حيات مادي و معنوي شهروندان است.
اجزاب اسلامي دعوت به خدا ميکنند و نه دعوت به خود و همين دعوت به خدا به طور طبيعي اقبال و پويشي مردمي در حمايت از اين احزاب را به وجود ميآورد. با اين وصف هنوز سئوالات بسياري در خصوص جايگاه تحزب در هندسه قدرت در ايران وجود دارد که طبيعتا پاسخ به برخي از اين پرسشها در اولويت بندي در سياستهاي کلي انتخابات مشخص ميشود. پرسشهايي نظير اينکه:
تهران امروز
«پشت توليد را خالي نكنيم» عنوان يادداشت روز روزنامه تهرام امروز به قلم سیدعلی امامی است كه در آن ميخوانيد:
اقتصاد ایران در حال گذراندن دوران سختی است. افزایش شتابان نرخ ارز و رشد قيمتها توانی برای بخش واقعی اقتصاد ایران نگذاشته و آسیبهایی را بر فضای کسب و کار تحمیل کرده است. بهگونهای که هم اکنون اکثر فعالان اقتصادی قادر نیستند طبق اولویتها و برنامههای ترسیم شده خود حرکت کنندو بسیاری از آنها عافیت بلند مدت خود را قربانی سودهای کوتاه مدت میکنند. رفتار و تصمیمات لحظهای عاملین تولید و تجارت زمانی خطرناکتر میشود که بدانیم عقبه این عملکرد، تهی شدن توان اقتصاد کشور و لاغری اندام نحیف تولید است. در حال حاضر در پس سودهای کلان کوتاه مدتی که برخی عاملین اقتصادی کسب میکنند افقی نامطمئن و لرزان در حوزه کسب و کار به چشم میآید. میتوان کاهش موجودی کالا و مواد اولیه را شاهدی برای موضوع بیان شده عنوان کرد.
بهجز کالای اساسی و ضروری کشور که بهطور گسترده ذخیره شده و بنا به گفته مسئولین تا دوسال آینده نیاز کشور در انبارها و سردخانهها موجود میباشد تقریبا سایر کالاها و محصولات اعم از کالای نهایی یا واسطهای، اولیه یا سرمایهای در حال کاهش است به طوری که صاحبان آن کالاها هر چند محصولات خودرا با نرخ دلار ارزان قیمت در گذشته وارد کردند حالا آن را با قيمتهای جدید عرضه میکنند و از این رهگذر سود سرشاری نصیب خود میکنند اما متاسفانه برای جایگزینی آن کالاها باهمان سرعت عمل نمیشود و بدین ترتیب آهسته، آهسته موجودیها کاهش یافته ودر یک فرآیند کوتاه مدت تامین آن بامشکل روبهرو میشود. در حقیقت رفتاری که برخی افراد به منظور سود بیشتر بدون توجه به آینده فعالیتشان در حال عمل کردن به آن هستند بیانگر ساخت بنا بهروی سطحی شنی است. آمارهای تولید وتجارت خارجی دلالت براین دارد که بخش اقتصاد حقیقی در حال ضعیف شدن است. بر اساس آمار اعلام شده از سوی گمرک ایران در شش ماهه نخست سال بهطور متوسط ماهانه ۱۰درصد از حجم واردات کاسته شده است.
هرچند در نگاه اول این تصور ایجاد میشود که کاهش واردات نشانگر قوت اقتصاد است اما چنانچه به ترکیب اقلام وارداتی و لیست اقلامی که واردات آنها کاهش یافته توجه شود در خواهیم یافت که عمده کاهشها مربوط به اقلام سرمایهای و مواد اولیه است واگر این ارقام را کنار رشد منفی تولید کالا و سرمایهگذاری صنعتی در کشور بگذاریم نتایج نگرانکنندهای کسب خواهد شد. نتایجی که سرعت رشد اقتصادی را کند و توان تولید را در آینده ضعیف میکند در این شرایط راهاندازی مجدد چرخ تولید کاری بسیار سخت و طاقتفرساست.
این وضعیت یکبار نیز در سال ۷۳تجربه شد. در آن ایام بهخاطر بحران ارزی-البته به دلیل بدهیهای خارجی- استفاده از ظرفیتهای تولید به حداقل رسید. رشد شتابان نرخ ارز اجازه نمیداد تامین مواد اولیه و کالاهای سرمایهای بر اساس ظرفیتهای موجود باشد، وانگهی عطش کشورهای استقلال یافته شوروی نیز مزید بر علت شد تا انبارها به سرعت از محصولات خالی شود و با وجود رکوردتاریخی صادرات غیرنفتی که تقریبا به دو برابر سال قبل رسید اما شرایط به گونهای پیش رفت که تقریبا کشور از کالا و محصول تهی شده بود بهطوری که اقتصاد ایران تا سال ۷۸تبعات آن دوره را میداد و عملا اجازه صادرات آزادانه کالا داده نمیشد.
این شرایط آنچنان برتصمیمات سیاستگذاران تاثیر گذاشته بود که هر سیاست تولیدی و ارزی در دهه ۷۰ برگرفته از آن تجربه تلخ بود. در سالهای بعداز۷۳ صادرات کالا به نصف شرایط معمول رسید. مدتهای مدید طول کشید تا شرایط به حالت اولیه برگردد و آسیبهای به وجود آمده ترمیم شود.
اکنون نیز به نوعی دیگر همان شرایط را البته با توجه به علل و عوامل دیگر در حال تجربه کردن هستیم بااین حال آزموده را آزمودن خطاست. به نظر میرسد تجربه سال ۷۳ در حوزه ارز ما را وامیدارد که رفتار عاملین اقتصادی را مدیریت کرده واجازه ندهیم منابع موجود تولید به آسانی تحلیل رود. مدیریت کلان موجودی کالا و مواد اولیه در شرایطی که بخش تولید کشور تشنه آن است و هم اکنون به واسطه عطش کاذبی که نرخ ارز ایجاد کرده است هر روز بیشتر و بیشتر میشود از ضروریات اقتصاد کشور است. لازم است مقامات اقتصادی توجه ویژه به موجودی کالاها در سطح کشور کرده و تعادل در این بازارها را مديریت کنند.
وطن امروز
«اوين، دفتر كار لاجوردي است» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسين قدياني است كه در آن ميخوانيد:
جمهوریاسلامی آنقدر مقدس هست که تو وقتی میگویی «زندانبان»، من باز هم میگویم «شهید». زندان جمهوریاسلامی مرا یاد دوچرخهای میاندازد که ۳ هزار میلیارد تومان نبود قیمتش.
نمیدانم ۲۶ بود یا ۲۸ اما خوب میدانم شهید لاجوردی پا به رکاب عدالت بود با یک لباس چند جیب که پر بود از نامههای زندانیان. لاجوردی خودش را تدارکاتچی نظام میدانست با ۳۰۰ هزار شهید. نوکر مردم، لاجوردی بود که ماههای آخر خیال نکرد تدارکاتچی بودن، افت کلاس است. لاجوردی در همان ظرف زندانیان غذا میخورد و همان غذای زندان را میخورد! حتی از خانه غذا نمیآورد! چپ چپ نگاه میکرد لاجوردی، اگر میدید خورش غذایش را چربتر ریختهاند. در گوآنتانامو و ابوغریب، به بدن زندانی برق وصل میکنند اما در زندان جمهوریاسلامی سرعت اینترنت خیلی بالا نیست!
اوباما در مناظره با رامنی، به صهیونیستهای صاحب ابوغریب و گوآنتانامو آمار میدهد که دوره من ۸۰ درصد ارزش پول ایران کاهش پیدا کرد! حال از کجا باید بازدید شود؟ دفتر بعضیها یا دفتر لاجوردی؟! شیعه را در زندان آلخلیفه، سعودیهای صهیونیست میکشند، در عوض عدهای دنبال تلمبه دوچرخه لاجوردی میگردند! کارمندان زندان جمهوریاسلامی سر برجي حقوق میگیرند که برج عاج نیست.
حقوق گرفتن سر برج عار نیست. روسای قوا خودشان حقوقبگیر خون شهدا هستند. ما را چاره چیست؟ این روزها باید با در زندان صحبت کنیم، بلکه دیوار دفتر رئیس فلان قوه بشنود. بودجه در این دیار، به برکت خون شهیدان بسته میشود. اگر کچویی و لاجوردی نبودند، حضرات از بستن کمربندشان عاجز بودند، چه رسد به بستن بودجه. برخی حتی بودجه را هم گروگان گرفتهاند، کأنه ارث پدرشان است. بودجه قوای سهگانه، ارثیه پدری نیست! بعضیها را رها کنی، حتی برای خدای روزیرسان هم کلاس بودجه میگذارند!
آقازادهها از دوبی به زندان اوین میروند. طرف از همان زندان، صفحه یک روزنامه را خالی میبندد. اصحاب فتنه از داخل زندان، نامههای آتشین مینویسند. چندتاییشان سایت خود را به روز میکنند. از همه بدتر، آن یکی که به ده اصلاحات راهش نمیدهند، سراغ کدخدا را میگیرد. سوخت دوچرخه لاجوردی شهید، بنزین نبود. آتش را نمیریخت به دامن اختلافات. مرد خلوت بود و بیریایی. بیادعایی. وصله پیراهنش را خودش میدوخت، بیشمع بیتالمال.
قسم به خون شهیدان لاجوردی و کچویی، من زندان جمهوریاسلامی را حتی از دفتر سران قوا مقدستر میدانم. لاجوردی چک تخلف نمیکشید. کچویی خودش زخم خورده اقتصاد بود. ساده زندگی میکرد. خاوری اول از همه، مدیر اصلاحطلبان بود. کارمندان زندان جمهوریاسلامی بچههای کوی نهجالبلاغهاند. ویلا ندارند هیچکدام در کانادا. در مکتب کمبوجیه بزرگ نشدهاند. کارمندان زندان جمهوریاسلامی کارشان را بلدند. اگر دیگران مشکلات اقتصادی را کم کنند، نیازی به بازدید از زندان اوین نیست. ناله زندانی چک، از زندانبان نیست؛ از بیکاری است. آه زندانی معیشت و فقر، از کچویی و لاجوردی نیست؛ از کسانی است که رجایی نیستند.
مسؤولان اگر جلوی تورم را بگیرند و نرخ ارز را مدیریت کنند، قطعا مشکلات زندانها کمتر خواهد شد. بعضیها تا اصحاب خود، بچههای خود را در زندان میبینند، یاد اوین میکنند اما لاجوردی به فکر همه زندانیان بود. راه اوین نیز از اقتصاد میگذرد. آنکه دلش برای زندانیان میسوزد، لطفا اصلاح کند اوضاع معیشت را که حق با مولای متقیان است؛ «فقر، فساد میآورد».
جمهوریاسلامی آنقدر مقدس هست که تو وقتی میگویی «زندانبان»، من باز هم میگویم «شهید». زندان جمهوریاسلامی مرا یاد دوچرخهای میاندازد که ۳ هزار میلیارد تومان نبود قیمتش. نمیدانم ۲۶ بود یا ۲۸ اما خوب میدانم شهید لاجوردی پا به رکاب عدالت بود با یک لباس چند جیب که پر بود از نامههای زندانیان.
لاجوردی خودش را تدارکاتچی نظام میدانست با ۳۰۰ هزار شهید. نوکر مردم، لاجوردی بود که ماههای آخر خیال نکرد تدارکاتچی بودن، افت کلاس است. لاجوردی در همان ظرف زندانیان غذا میخورد و همان غذای زندان را میخورد! حتی از خانه غذا نمیآورد! چپ چپ نگاه میکرد لاجوردی، اگر میدید خورش غذایش را چربتر ریختهاند. در گوآنتانامو و ابوغریب، به بدن زندانی برق وصل میکنند اما در زندان جمهوریاسلامی سرعت اینترنت خیلی بالا نیست! اوباما در مناظره با رامنی، به صهیونیستهای صاحب ابوغریب و گوآنتانامو آمار میدهد که دوره من ۸۰ درصد ارزش پول ایران کاهش پیدا کرد! حال از کجا باید بازدید شود؟ دفتر بعضیها یا دفتر لاجوردی؟! شیعه را در زندان آلخلیفه، سعودیهای صهیونیست میکشند، در عوض عدهای دنبال تلمبه دوچرخه لاجوردی میگردند! کارمندان زندان جمهوریاسلامی سر برجي حقوق میگیرند که برج عاج نیست. حقوق گرفتن سر برج عار نیست.
روسای قوا خودشان حقوقبگیر خون شهدا هستند. ما را چاره چیست؟ این روزها باید با در زندان صحبت کنیم، بلکه دیوار دفتر رئیس فلان قوه بشنود. بودجه در این دیار، به برکت خون شهیدان بسته میشود. اگر کچویی و لاجوردی نبودند، حضرات از بستن کمربندشان عاجز بودند، چه رسد به بستن بودجه. برخی حتی بودجه را هم گروگان گرفتهاند، کأنه ارث پدرشان است. بودجه قوای سهگانه، ارثیه پدری نیست!
آفرينش
«افزايش مرگ و ميرهاي قلبي بر اثر مشكلات اجتماعي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
آمارها نشان ميدهد که سن بروز سکته قلبي نسبت به دهههاي قبل رو به کاهش است. اگر در گذشته سکته قلبي بيشتر در سنين ۶۰ سال به بالا اتفاق ميافتاد، امروزه بروز آن را به وفور در سنين بين ۳۰ تا ۴۰ سالگي نظاره ميکنيم. آمارهاي رسمي وزارت بهداشت نشان ميدهد بيشترين علت مرگ و مير در کشور بعد از تصادفات، سکتههاي قلبي است.
براساس آمار۳/۳۹ درصد کل مرگ و ميرها ناشي از بيماريهاي قلبي و عروقي و۵/۱۹ درصد آن مربوط به سکتههاي قلبي است.
در تصديق اين مدعا، وزارت بهداشت چندروز پيش اعلام كرد طي دو ماه پيش تا کنون ۶ هزار سکته قلبي به ثبت رسيده است كه آمار بسيار بالايي است.
عواملي همچون استفاده بيش از حد از تلويزيون و اينترنت و كارهاي اداري باعث عدم تحرك افراد ميشود و اين امر باعث بروز مشكلات قلبي در سنين پايين ميگردد. به طور مثال در كشور كره و ژاپن كارمندان روزانه از ۸ تا ۱۲ ساعت درگير كار روزانه هستند. اما مسئولان ادارات در روز دو نوبت تايم استراحت و ورزش براي كارمندان در نظر گرفتهاند و آنها را ملزم كردهاند دراين زمان مشخص به فعاليت بدني بپردازند. اين نشان از اهميت مسولان به سلامت كاركنان و جامعه شان ميباشد. در كشورما هم ساعت كار كارمندان كاسته شده، ولي تاثيري در سلامت جامعه ندارد و همچنان شاهد افزايش بيماريهاي قلبي در جامعه هستيم.
البته بايد يادآور شد مسائلي مانند آلودگي هوا نيز در ابتلا به اين بيماريها اثرداشته، عاملي كه در سطح بالا در كشورما يافت ميشود و هر روز بايك نوع آن رو به رو هستيم. يا آلودگي دود ماشينها تنفس مردم را تنگ ميكند و يا گرد و غباري كه از كشورهاي همسايه برايمان سوغات فرستاده ميشود. البته اين دو عامل قابل پيشگري است، به شرط اينكه اين روند افزايش مرگ وميرهاي قلبي مورد توجه بيشتر مسولان قرارگيرد. اما عاملي كه امروزه درصد بالايي از ابتلا به بيماريهاي قلبي به خود اختصاص داده، بحث مسائل عصبي و استرس زاست. درصورتي كه فرد به طور مداوم تحت استرس باشد احتمال ابتلاي او به بيماريهاي قلبي افزايش مييابد. شايد اين عامل بيشتر از تغذيه آلودگي هوا گريبان گيرمردم باشد.
عدم امنيت شغلي، وضعيت تهيه مسكن، بالا و پايين شدن ناگهاني اقتصاد دركشور، مشكل گراني و تورم وبسياري ديگرمسائل، همگي از عواملي هستند كه باعث افزايش نگراني و استرس درميان افراد جامعه ميگردد.
شايد به زعم برخي اين نوشتار بايد در صفحه پزشكي چاپ ميشد اما درحقيقت بحث افزايش بيماريهاي قلبي در كشور و ميزان مرگ و ميرهاي حاصل از آن صرفاًَ يك موضوع پزشكي نيست كه تنها به دليل برخي مشكلات فيزيكي ايجاد شود و با يك نسخه پزشك معالجه گردد. امروز عوامل اجتماعي كه باعث برهم ريختگي اعصاب و افزايش استرس در افراد شده، بيشترين تاثيررا در ايجاد اين بيماريها دارد.
انتظار ميرود تا مسولان محترم اين موضوع راجدي بگيرند و ار راستاي افزايش امنيت و آرامش در عرصههاي مختلف كشور توجه يشتري داشته باشند تا با ايجاد سلامت رواني جامعه موجبات سلامت جسماني هم فراهم شود.
حمايت
«تجاوز رژیم صهیونیستی به سودان و ضرورت واکنش جهانی» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
اواخر هفته گذشته خبری منتشر شد مبنی بر اینکه ۴ هواپیمای رژیم صهیونیستی روز سه شنبه با گذشت از مسیر طولانی، بخشی از صنایع نظامی سودان را مورد بمباران قرار دادهاند. برخی رسانهها خبرهایی را منتشر کردند مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی پذیرفته است که این حمله مسلحانه را در خاک سودان انجام داده است.. همین رسانهها توجیهی را نیز به نقل ازصهیونیستها منعکس کردند و آن اینکه سلاح های کارخانه اسلحه سازی مورد حمله، بعضاً مورد استفاده حماس قرار گرفته یا می گیرد.
این حمله رژیم صهیونیستی به سودان برای بار اول نبود بلکه در سال ۲۰۰۹ نیز یک کاروان خودرو را در شمال سودان مورد هدف قرار داده بود، چنانچه حامی اول رژیم صهیونیستی یعنی آمریکا نیز در سال ۱۹۹۸ کارخانه داروسازی شفا در سودان را بمباران کرد و مدعی شد که تسلیحات شیمیایی در محل مورد حمله تولید می شده حال آنکه وقتی بازرسان سازمان ملل بعد از حمله از محل بازدید کردند اعلام داشتند که آنجا یک کارخانه معمولی داروسازی بوده که آسپرین و داروهای متعارف تولیدمی کرده است.
اقدام اخیر رژیم صهیونیستی آن گونه که اعلام شده علیه یک کارخانه تولید سلاح و مهمات سنتی و متعارف بنام یرموک انجام شده و در مجموع، نشان می دهد که بیش از محل مورد حمله، اصل اقدام مسلحانه تجاوزکارانه و جا انداختن این الگوی رفتاری با عنوان «حمله پیشدستانه» آن هم با تشخیص خود متجاوز، مورد نظر سران رژیم صهیونیستی و حامیان آمریکایی آنها بوده است.
نظر به اهمیت این رویداد جنایتکارانه، نکاتی در یادداشت امروز در این خصوص تقدیم مخاطبان ارجمند می شود، امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای حساسیت های عمومی در قبال بی عدالتی های موجود در صحنه جهانی مفید واقع شود. نکته اول اینکه بار دیگر به خاطر آوریم که برابر منشور ملل متحد، کلیه اعضای سازمان ملل از حاکمیت برابر برخوردارند و هیچ دولتی نباید آنها را مورد تهدید به زور قرار دهد یا از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی آنها استفاده کند. نهادی با عنوان شورای امنیت موظف است هر مورد عمل تجاوز را برابر ماده ۳۹ منشور احراز و سپس برای حفظ یا اعاده صلح اقدامات لازم را معمول دارد.
متأسفانه در روزهای اخیر پس از تجاوز یک رژیم اشغالگر به کشوری مستقل و دارای حاکمیت، نه تنهاشورای امنیت هیچ واکنشی از خود نشان نداده و حتی بیانیه ای مطبوعاتی را منتشر نکرده است بلکه دیگر نهادهای ملل متحد ازجمله دبیرکل سازمان ملل نیز سکوت پیشه کردهاند گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
این رفتار درحالی برای چندمین بار تکرار می شود که گاه برای موضوعات بسیار فرعی تر شاهد واکنش های فوری شورای امنیت یا دبیرکل متحد بوده ایم. بر خلاف بی تحرکی نهادهای ذیربط سازمان ملل، جنبش عدم تعهد واتحادیه عرب بیانیه ای را منتشر کرد و این اقدام اسرائیل را محکوم نمودند و آنرا نقض فاحش اصول حقوق بین الملل دانستند.
البته واکنش رسانه ای دفتر هماهنگی جنبش عدم تعهد جای قدردانی دارد ولی این حد از واکنش قطعا کافی نیست ولازم است جنبش یاد شده واکنشهای مؤثرتری ازجمله مکاتبه با شورای امنیت و تقاضای اقدام مؤثر، تذکر به دبیرکل ملل متحد جهت تحرک بیشتر در دفاع از رعایت منشور ملل متحد، طرح موضوع در مجمع عمومی ملل متحد و اخذ نظر جمعی اعضای سازمان ملل در این خصوص را نیز در دستور کار قرار دهد.
نکته دوم که البته خیلی تلخ است و به نحوی حاکی از عدم کارائی مؤثر حقوق بین الملل در مدیریت بهینه جامعه بین المللی است، این واقعیت می باشد که حمله رژیم صهیونیستی به سودان، بار دیگر نشان داد که در روابط بین المللی اگر دولتها قوی نباشند و جنبه بازدارندگی لازم در مقابل طمع تجاوزگران را در خود ایجاد نکرده باشندهر آن ممکن است مورد تعرض قدرت های زورگو قرار گیرند.
با همین منطق است که برخی تحلیل گران درخصوص حمله اسرائیل به سودان بر این باورند که دولتمردان رژیم صهیونیستی و حامیان آنها چون جرأت حمله به ایران و یا حزب الله لبنان را نداشتهاند با حمله به یک دولت متحد ایران خواستهاند از حیث روانی نزد افکار عمومی جهانی چهره مخوف خود را حفظ کنند تا با تکیه بر همین چهره مخوف و تجاوزگر به حیات خود ادامه دهند و این ذهنیت بی پایه را در سطح جهانی جا بیندازند که چون اسرائیل قدرت زیادی دارد فلذا در مقابل جنایات و زورگویی های این رژیم کاری نمی شود کرد و باید تحمل کرد. نادرستی این ذهنیت را البته قدرت مقاومت جنبش های مبارز فلسطین و جنبش مقاومت لبنان به اثبات رساندهاند و این گونه دست و پا زدنها ثمری برای متجاوزین ندارد.
نکته سوم اینکه رژیم صهیونیستی در روزهای اخیر به جز حمله به کشور سودان، حملاتی را علیه مردم بی گناه غزه نیز از سر گرفته که همین امر با واکنش جنبش مقاومت فلسطین مواجه شده و آنها نیز در مقام دفاع موشک هایی را روانه مناطق اشغالی فلسطین نمودهاند. آسیب پذیری روز افزون رژیم صهیونیستی در قبال اقدامات دفاعی مبارزان فلسطین واقعیتی غیرقابل انکار است.
در چنین وضعیتی، رژیم صهیونیستی برای فرار از آسیب های بیشتر، اقدامات ناجوانمردانه متعددی را در دستور کار قرار داده ازجمله ایجاد حادثه انفجاری در لبنان برای شکل دهی منازعات بین گروه های مختلف لبنانی و دخالت عوامل خارجی در این کشور، توسعه نقش حمایتی مستقیم یا غیر مستقیم از تروریستها در سوریه برای گسترش دامنه منازعات مسلحانه در جهت زمین گیر کردن دولت سوریه و عدم حضور مؤثر این دولت در تقویت جنبش مقاومت ضدصهیونیستی، بهره گیری از برخی سران سازش کار عرب برای ایفای نقش چند چهره به نحوی که هم آنها مدافع فلسطین معرفی شوند و هم به کمک آنها این امکان فراهم باشد که مبارزین و توده مردم ضد صهیونیست را مهار کرد. سفر هفته قبل امیر قطر به غزه شاید از همین منظر بود که با موافقت پشت صحنه صهیونیستها مواجه گردید و الا آنها نزدیکی یک کشتی صلح طلب ایتالیایی به غزه را اخیرا بر نتابیدند و واکنش قهرآمیز داشتند.
جوان
«توبه، تنها راه پيشروي اصلاحطلبان» عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم محمد ودود حيدري است كه در آن ميخوانيد:
اين روزها اصلاحطلبان يا همان تجديدنظرطلبان خيلي فعال شدهاند يا بهتر است بگوييم تظاهر به فعاليت دارند و به قول بچههاي دانشجو اكتيوبازي در ميآورند! هماناني كه اهل تجديد نظر هستند در اصول و آرمانها و هر آنچه كه مردم مسلمان و انقلابي ايران زمين به آن اعتقاد دارند.
هنوز مدت زيادي از آتش افروزي اين بهاصطلاح اصلاحطلبان در دوران ننگين دولت اصلاحات و فتنهگريهايشان در سالهاي ۷۸ و ۸۸ نگذشته و حافظه تاريخي مردم آن قدرها ضعيف نشده است كه حوادث و خيانتهاي اين به ظاهر روشنفكران دينستيز و انقلاب گريز را نتوانند به خاطر بياورند.
در روزهاي اخير گاه و بيگاه تعدادي از چهرههاي اصلاحطلب كه نميتوان گفت سوداي رئيس شدن بر جمهور را در سر ندارند مصاحبه ميكنند و افاضاتي از خود بروز ميدهند كهاندكي كه چه عرض كنم بسيار قابل تأمل و دقت است! با واكاوي اين قبيل مصاحبهها، هم به وضوح اختلاف نظر ميان اين نمايندگان خودخوانده جريان اصلاحات مشهود است و هم تلاش عجولانه براي بهرهگيري از فرصت به دست آمده براي ايشان از انتقاد بخشي از اصولگرايان به دولت جناب آقاي دكتر احمدينژاد.
با مروري كوتاه بر دوران سياه اصلاحات به خاطر ميآورم كه چگونه احزاب اصلاحطلب و هواداران ايشان متعصبانه از دولت اصلاحات دفاع مينمودند و نه تنها حاضر به پذيرش كوچكترين نقصي در اين دولت نبودند بلكه حتي نقد عملكرد دولت را نيز بر نميتافتند. اينان كه امروز به انتقاد اصولگرايان از دولت خرده ميگيرند و آن را راهي براي ملامت اصولگرايان ميدانند از اين نكته غافلند كه اتفاقاً يكي از تفاوتهاي اصلي اصولگرايان با اصلاحطلبان همين آزادانديشي، حريت، شاخص محوري در اظهارنظرها و رعايت اصول گفتمان انقلاب اسلامي است. اصولگرايان با مباني برگرفته از ابعاد مختلف گفتمان اصيل انقلاب هيچگاه حاضر به نگاه تعصبآميز به افراد، هر چند اين افراد از همحزبيها و همجهتهاي ايشان باشند، نيستند.
اصولگرايان نه تنها در حمايت از آقاي دكتر احمدينژاد مغبون و پشيمان نيستند بلكه به بسياري از عملكردها، تلاشها و خدمات دولتهاي نهم و دهم مفتخرند، يعني همان چيزي كه به هيچوجه اصلاحطلبان در خصوص آن كارنامه درخشان و روشني ندارند. بدون ترديد هر منصف آگاهي اذعان دارد كه مجموعه زحمات شبانهروزي و خدمات ارائه شده در دولت نهم به تنهايي حتي قابل قياس با دوران ۱۶ ساله قبل از آن نيست.
اصلاحطلبان بر خلاف آنچه امروز ادعاي واهي مينمايند نه تيم اقتصادي دارند و نه توانايي اداره كشور در خصوص مباحث عمراني و خدمات عمومي را، كه اگر از اين توانايي برخوردار بودند كارنامه اجرايي و عملكردي دولت اصلاحات اينگونه سياه خودنمايي نميكرد؛ دوراني كه مسائل فرعي اولويت اصلي نشان داده ميشد و مسئله اصلي معيشتي مردم و عمراني كشور به دليل عدم اشراف رئيسجمهور به كناري گذارده شده يا به اطرافيان واگذار گرديده بود.
زماني كه هر روز از صدقه سر آقايان مسئولان كشور بحراني داشتيم و روزي نبود كه به مقدسات و اعتقادات ملت در روزنامههاي زنجيرهاي مورد حمايت دولت اهانتي تازه صورت نگيرد. نان شب مردم گفتمانهاي جديد سياسي پرانده شده از زبان رئيس دولت تعريف ميشد و دغدغهاي به جز حركت در راستاي خواست دشمنان و بدخواهان انقلاب وجود نداشت. به هر حال ديدن چهره اين روزهاي اصلاح طلبان و شعف ايشان از انتقادهاي بخشي از اصولگرايان به دولت ديدني و همراه با لبخند ملامت است. آري، انتقاد از دولت نيز در برهههايي بيان ميشود اما اين به هيچ وجه به معني نديدن خدمات و خطشكنيها و توانمنديهاي دولت نيست. ياد گرفتهايم كه منصف باشيم نه متعصب، شاخص محور باشيم نه حزب محور و آرمانگرا باشيم نه فردگرا.
اينها همه و همه دلايل حمايت از آقاي دكتر احمدينژاد و انتقاد همزمان به ايشان است كه اگر اين دو كنار هم نباشند بايد به نيت حمايتكنندگان و انتقادكنندگان ترديد نمود.
در آخر بحث حيف است كه تأكيد هميشگي را نياورم و آن اينكه اصلاح طلبان با خيانتي كه در برابر نظام اسلامي از خود نشان دادهاند هيچ راهي به جز توبه به درگاه الهي و عذرخواهي از مردم شريف ايران اسلامي پيش روي خويش ندارند.
ملت ما
«تبعات حقوقي حمله صهيونيستها به سودان» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمدطاهر كنعاني است كه در آن ميخوانيد:
حمله روز چهارشنبه رژيم صهيونيستي به سودان اگرچه در گذشته نيز صورت گرفته بود اما نگاهي به ابعاد حقوقي اين حمله لزوم اقدام جدي سازمانهاي جهاني و حقوقي عليه اقدام اخير صهيونيستها را يادآور ميشود. رژيم صهيونيستي با حمله به يكي از مراكز تسليحاتي سودان، به بهانه ارسال محمولههاي سلاح از خاك سودان براي گروههاي مقاومت فلسطين، حاكميت ملي و تماميت ارضي سودان را نقض كرده و اقدامي مغاير با قوانين بينالمللي را انجام داده است.
طبق بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد هيچ كشوري در روابط بينالملل حق ندارد كه به زور متوسل شود وبه تمامیت ارضی یک کشور تجاوز کند. همچنين برطبق اساسنامه دادگاه كيفري بينالمللي رم تجاوز به يك كشور جرم بينالمللي محسوب ميشود. بدينترتيب صهيونيستها در سه سطح استراتژيك، عملياتي و تاكتيكي مجرم شناخته ميشوند و اين امري است كه سازمانهاي حقوقي جهاني بايد آن را مدنظر داشته باشند. از اينرو سازمان ملل بايد اين حمله را به عنوان تجاوز و تعرض به يكي از كشورهاي عضو اين سازمان محكوم كند.
اگر اين موضوع در مجمع عمومي سازمان ملل مطرح شود تنها به محكوميت رژيم صهيونيستي منجر ميشود و قطعنامههاي صادر شده قدرت اجرايي ندارند. اما اگر شوراي امنيت اين حمله را به عنوان تهديدي عليه صلح و امنيت بينالمللي محسوب كند اقدامات جديتري عليه اين رژيم صورت ميگيرد. با اين حال نبايد اين نكته را فراموش كرد كه امريكا به عنوان يكي از همپيمانان رژيم صهيونيستي هرگونه قطعنامه عليه اين كشور را وتو خواهد كرد و اميدي به صدور قطعنامههاي الزامآور عليه اين رژيم وجود ندارد.
اما كشورهاي اسلامي عضو سازمان ملل بايد محكوميت اين حمله را از سوي سازمان ملل و اتخاذ مواضع مستحكم در قبال تجاوز رژيم صهيونيستي به يك كشور مسلمان خواستار شوند. اما بسيار تاسفبرانگيز است كه براساس شواهد و قرائن يكي از كشورهاي مسلمان منطقه يعني مصر يا عربستان در اين حمله نقش داشتهاند.
در حمله به سودان حتما بايد يكي از دو كشور عرب كه حدفاصل ميان فلسطين و سودان هستند، اجازه پرواز به جنگندههاي اسرائيلي را بدهند اين دو كشور مصر و عربستان هستند اما تاكنون هيچ كدام از اين دو كشور واكنشي از خود نشان ندادهاند. اگرچه اجازه پرواز به جنگندههاي يك كشور برخلاف قانون نيست اما از اين منظر كه يك كشور اسلامي با رژيم صهيونيستي همكاري نظامي داشته است، تاسفبرانگيز و به دور از اصول اخلاقي است.
ابتكار
«توبه فرماياني که توبه ميکنند، اما صدايش را در نميآورند» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد:
«توبه» يکي از فرصتهايي است که در آموزههاي ديني مسلمانان به عنوان راهي براي بازگشت و اصلاح خطاهاي عمدي و سهوي مطرح ميشود. در حقيقت دوربرگرداني است در بزرگراهي براي راننده خطاکاري که قصد اصلاح مسير خود را دارد. اين اصطلاح طلايي چندسالي است که در ادبيات سياسي يک جناح خاص رايج شده و به فراواني نقل ونبات استفاده ميشود.
پس از حوادث انتخابات رياست جمهوري خرداد۸۸، جناح سياسي اصولگرا که خود را پيروز بي رقيب ميدان سياست ايران ميدانست در کنار مواضعي مانند، تهمت و تحقير و سرزنش که نسبت به رقيب زمين خورده خود( اصلاح طلبان) روا ميدارد، گاه از در لطف (!) و گاه نيز از سر تفرعن، از آنان ميخواهد که «توبه» کنند و به مسير برگردند تا فرصت حضور در نظام سياسي را پيدا کنند. اين گروه البته چندان که مينمايد از سر امر به معروف اين کار را نميکنند.
در امر به معروفي مانند توبه معمولا از بنده خطاکار خواسته ميشود که به درگاه خدا توبه کند، اما در اين فقره، اصولگرايان اگرچه به نام امر به معروف اين کار را ميکنند، اما از خطارکاران(!) عرصه سياست ميخواهند تا با آنان همنوا شوند. اين توبه فرمايان در حقيقت رفتار ومنش سياسي خود را ملاک و شاخصي معرفي ميکنند که توسل به آن راهي به رستگاري ميگشايد.
دو جناح سياسي ايران چندسال پس از انقلاب شکل گرفت و هر کدام سلوک و روش خاص خود را براي فعاليت سياسي و نحوه ارتباط با مرم و مسائل کشور برگزيدهاند و در طول سه دهه به صورت رويه ثابت آنان درآمده است. اما در حوادث پس از انتخابات خرداد ۸۸ که اصولگرايان خود را يکه تاز ميدان ميدانستند و سوار بر خر مراد ميراندند، از رقيب پياده و رنجورشده، مي خواهند که همه سلوک و منش سي ساله خود را کنار گذاشته و به مانند آنان عمل کنند. آنان راهي که پس از توبه، به اصلاح طلبان نشان ميدهند روش و سلوک سياسي خودشان است.
نقطهاي که در اولين سالهاي پس از انقلاب موجب انشعاب و تشکيل دو جناح اصلي کشور شد.
توبه فرمايان اصولگرا در سه سال و چندماه گذشته، روش سياسي خود را ملاک قرار دادهاند که هرکس از آن تخطي کند، اگر در جناح رقيب باشد«فتنه گر» ش ميخوانند و اگر در اردوگاه خودي باشد«منحرف». در اين ميان خوديهاي ديروز هرچه ازآنان بيشتر فاصله بگيرند، به فتنه نزديک تر ميشوند.
در حقيقت خود را شاقولي ميدانند که هرکس ميخواهد در ايران فعاليت سياسي کند بايد خود را با آنان هماهنگ کند.
آنان خود را از هر خطايي مبرا ميدانند و هر اشتباهي که از آنان سربزند، نه تنها تصحيح نميشود، بلکه تا حد امکان تلاش ميشود به مدد رسانههاي قدرتمندي که در اختيار دارند، عين صواب معرفي شود. بنگريد به تبليغات شديدي که در اولين روزهاي پس از انتخابات ۸۸ پيرامون محمود احمدي نژاد سازمان داده بودند.
او را احياگر گفتمان انقلاب اسلامي وآرمانهاي بنيانگذار آن ميدانستند؛ مردي از جنس مردم که براي نجات کشور از دست فاسدان و رانت خواران به ميدان آمده و در عصر پايان معجرات، «معجزه هزاره سوم» اش خواندند. هرکس مخالف اين موضوع ميانديشد در نگاه آنان کوردلي بود که آفتاب را در وسط آسمان ظهر تابستان نميديد. او را رئيس جمهوري ميدانستند که از دل گفتمان اصولگرايي به قدرت رسيده بود. پس همه ابزارهاي نظام رادر اختيارش قرار دادند. اهرمهاي نظارتي مجلس را از کارانداختند تا مبادا مزاحم برنامههاي عدالت محورش شود. مصوبه ساخت يک مدرسه سه کلاسه در روستايي دورافتاده را گاه تصميمي بزرگ ميدانستند که با برخي از پروژههاي سدسازي دو رئيس جمهور قبلي برابري ميکند.
آنان همه اعتبار سي ساله خود را خرج دولتي کرده بودند که فکر ميکردند غنايم بسياري به اردوگاهشان خواهد آورد. حرفهاي منتقدان را به هيچ ميانگاشتند و آنان را حسوداني ميدانستند که آفتاب را انکار ميکنند والبته در همه احوال آنان را به توبه و بازگشت به مسير خودشان فرا ميخواندند.
آرمان
«انتخاباتی متفاوت با انتخاباتهای گذشته» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم ناصر ایمانی است كه در آن ميخوانيد:
این روزها تلاشهای جریان اصولگرا برای ایجاد وحدت در حالی صورت میگیرد که در مورد انتخابات ریاستجمهوری آینده بدون شک ایجاد وحدت در میان هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا کار سختی است و بعید به نظر میرسد که بتوان کاری کرد که هر کدام از این جناحها یک کاندیدای واحد و یا حتی کاندیداهای کمتری داشته باشند.
در میان جریان اصولگرایی با توجه به انتخابات گذشته و فضای به وجود آمده امکان ایجاد وحدت سختتر شده است و با توجه به فاکتورهای متعددی که در مورد انتخاباتهای ریاستجمهوری وجود دارد امکان منصرف کردن کاندیداها برای حضور در انتخابات تا اندازهای بعید به نظر میرسد. از سوی دیگر در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ نیز ما شاهد چنین وضعیتی بودیم و اصولگرایان در آن زمان نیز همچون امروز نتوانستند به وحدتی در مورد کاندیدای ریاستجمهوری برسند.
به عنوان مثال از طرف شورای هماهنگی علی لاریجانی معرفی شد و چهار کاندیدای دیگر یعنی آقایان قالیباف، رضایی، توکلی و احمدینژاد هرچقدر تلاش برای وحدت کردند موفق نشدند و در نهایت هم ترکیب کاندیداهای انتخابات به آن شکلی که دیده شد صورت گرفت. این روزها در حالی صحبت از ایجاد وحدت میشود که به صورت کلی ایجاد وحدت در انتخاباتهای ریاستجمهوری بسیار سختتر از انتخاباتهای دیگر است.
البته این تشتتی که این روزها در میان اصولگرایان دیده شده در میان اصلاحطلبان نیز در سالهای ۸۴ و ۸۸ دیده شد و در نهایت دو نفر از سوی اصلاحطلبان به صحنه انتخابات آمدند که هیچ یک ادعا نداشتند کاندیدای انحصاری اصلاحطلبان هستند در نتیجه نباید از این نکته غافل ماند که خصلت اصلی انتخاباتهای ریاستجمهوری سخت بودن برقراری وحدت در میان جناحهای سیاسی کشور است. از سوی دیگر در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بدون شک ما شاهد وضعیت ویژهای خواهیم بود که فضای انتخاباتی را با انتخاباتهای گذشته متفاوت خواهد کرد.
یکی از ویژگیهای جدید این انتخابات تعدد کاندیداها برای حضور در صحنه است که بدون شک نمیتوان گفت نماینده کدام جناح سیاسی کشور هستند. از سوی دیگر با توجه به اینکه اصلاحطلبان دارای یکسری مشکلات اصولی هستند بعید است به صورت فعالانه و منسجم وارد عرصه انتخابات شوند و اگر هم وارد این عرصه شوند مشخصا به عنوان نامزد جریان اصولگرا وارد صحنه نخواهند شد.
از سویی اصولگرایان نیز بدون شک کاندیداهای متعددی برای انتخابات ریاستجمهوری معرفی خواهند کرد که بعید به نظر میرسد بتوانیم آنان را متقاعد کنیم که در چارچوب اصولگرایی کنار بکشند و در مورد کاندیدای خاصی وحدت کنند اما آنچه این روزها مشخص است این است که حضور اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم آن هم به صورت منسجم نامعلوم است و اگر هم فردی از طرف آنان بیاید به عنوان کاندیدای انحصاری اصلاحطلبان نخواهد بود. اصولگرایان نیز در مورد یک کاندیدای خاص وحدت نخواهند کرد و انتخابات آتی ریاستجمهوری انتخاباتی متفاوت با سایر انتخاباتها خواهد بود.
دنياي اقتصاد
«آسانی انجام کسب و کار در ایران و فاصله تا مرز» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكترجعفر خیرخواهان است كه در آن ميخوانيد:
گزارش امسال بانک جهانی درباره رتبهبندی کشورها بر پایه آسانی کسب و کار، دارای یک سنجه اضافی دیگر نیز هست.
در این سنجه، فاصله هر کشور تا مرز یا نقطه ایدهآل برای انجام کسب وکار محاسبه شده است. یکی از ایرادات وارده به گزارش رتبهبندی کشورها برای آسانی انجام کسبوکار این بود که عملکرد هر کشور را «نسبتبه» عملکرد سایر کشورها میسنجید؛ یعنی تنها جایگاه نسبی هر کشور در محیط کسب و کار به دست میآمد. به این علت اگر در فاصله دو سال، یک کشور میتوانست محیط کسب و کار خود را بهبود بخشد، اما سایر کشورها بهبود به نسبت بیشتری مییافتند رتبه کشور مربوطه بهتر نمیشد و این تلاش و زحمت کشور در آمارهای منتشرشده قابل مشاهده نبود.
پس نیاز به سنجهای احساس میشد که بهبود کیفیت مطلق و نه نسبی محیط مقرراتگذاری کسب و کار را نشان دهد. ایراد مرتبط دیگر این بود که جدای از عدم امکان مشاهده روند بهبود طی زمان، امکان قضاوت درباره میزان شکاف و فاصله بین دو کشور در یک مقطع زمانی خاص هم وجود نداشت؛ چون با رتبهبندی کشورها تنها معلوم میشود که مثلا در سال ۲۰۱۲ ترکیه در رتبه ۷۱ و ایران در رتبه ۱۴۵ است؛ ولی آیا واقعا به این معنا هست که وضعیت ترکیه دو برابر بهتر از ایران است که البته این گونه نیست.
بنابراین در سالهای گذشته که رتبه ایران در محیط کسب و کار دائما تنزل مییافت مقامات مسوول در این حوزه، اینگونه در مقام پاسخگویی برمیآمدند که ما نیز تلاش خودمان را کرده و محیط کسب و کار را بهبود بخشیدهایم؛ اما چه کنیم که برخی کشورها از ما بیشتر تلاش کردند و در نتیجه توانستند در رتبهبندی از ما جلو بیفتند. با مشاهده سنجه فاصله تا مرز که از امسال منتشر شده است و سالهای گذشته از ۲۰۰۵ تاکنون را هم دربرمیگیرد، میتوان دقیقا فهمید که ایران به صورت واقعی و مطلق چه کارنامهای داشته است.
این سنجه به صورت درصدی حساب میشود و ۱۰۰ به معنای بالاترین عملکرد مشاهده شده در هر کدام از ریزشاخصها است. پس فاصله هر کشور با مرز در مقیاس از صفر تا صد بیان میشود که صفر به معنای پایینترین عملکرد و ۱۰۰ هم روی مرز یا نقطه ایدهآل و کاملا مطلوب محسوب میشود. برای مثال کشوری که امتیاز ۷۵ درصد را برای سال ۲۰۱۱ به دست آورده باشد، به این معنا است که ۲۵ درصد از مرزی که با توجه به بهترین عملکرد در بین همه کشورها ساخته شده است، فاصله دارد و اگر در سال ۲۰۱۲ امتیاز این کشور به ۸۰ درصد رسیده باشد، به طور قطع یعنی محیط کسبوکار آن بهبود یافته است. به این ترتیب سنجه فاصله تا مرز تکمیلکننده رتبهبندی آسانی انجام کسبوکار است که کشورها را با یکدیگر در یک نقطه از زمان مقایسه میکند.
با این سنجه مشخص میشود که در سال جاری فاصله ایران از مرز و نقطه ایدهآل ۴۵ درصد است؛ در حالی که فاصله ترکیه ۵/۳۵ درصد است یعنی وضعیت ترکیه نزدیک به ۱۰ درصد و نه دو برابر بهتر از ایران است. وضعیت ایران و فاصله تا مرز از سال ابتدایی ۲۰۰۵ که آمارهای مذکور محاسبه شده تا سال جاری در جدول آمده است. به این ترتیب مشخص میشود در یکسال گذشته که از تابستان پارسال تا تابستان امسال را دربرمیگیرد، محیط کسبوکار در ایران به میزان یک درصد بهبود پیدا کرده و شکاف ما با نقطه ایدهآل از ۴۶ به ۴۵ درصد کاهش یافته است. یا اینکه میتوان فهمید در یکسال قبل از آن محیط کسبوکار ۲/۰ درصد افت داشته است و از ۲/۵۴ درصد به ۵۴ رسیده است.
نکته مهم دیگر اینکه اگر چه کشور ایران در بین ۱۸۵ کشور جهان رتبه ۱۴۵ را دارد؛ یعنی در پلکانهای نسبتا پایین محیط کسبوکار قرار میگیرد، اما به صورت مطلق که نگاه شود وضعیت ایران از کشور میانه هم بهتر است. پس اگرچه رتبه دریافتی ما (۱۴۵) از میانگین کشورها که ۹۲ باشد فاصله زیادی دارد، اما فاصله از مرز ایدهآل کمتر از ۵۰ درصد است (دقیقا ۴۵ درصد با مرز ایدهآل فاصله داریم).
2- از ارسال دیدگاههای تکراری و حاوی توهین به حزب یا گروه خاصی پرهیز گردد.