كيهان
«زندان رسانهاي غرب» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد:
رهبر بصير انقلاب در جريان سفر اخيرشان به خراسان شمالي به نكتهاي دقيق و عميق پيرامون تسلط صهيونيستها بر اغلب رسانههاي اروپايي و غربي اشاره و تصريح فرمودند؛«اين رسانهها به گونهاي خبرسازي، جهت سازي و تلقين ميكنند كه حتي سياستمداران غربي نيز تحت تأثير القائات آنها قرار ميگيرند كه اين نكته مهمي است و…»
اكنون ماجراي خبر سفر هيئت پارلماني اروپا به ايران از نمونههايي است كه حركت زيگزاگي و بازي رسانهاي رسانههاي وابسته به صهيونيسم را به وضوح و بدون پارازيت نشان ميدهد.
درباره اين سفر كه نهايتاً لغو شد گفتنيهايي هست كه ابعاد ماجرا را روشن ميكند؛
۱- از مدتها قبل طرف اروپايي درخواست سفر به ايران را مطرح كرده و با موافقت كشورمان بلافاصله رسانههاي غربي اين موضوع را خبري مينمايند.
پيش خبر رسانههاي غربي حاكي از آن بود كه در ۲۷ اكتبر- ۶ آبان- تارجا كرونبرگ از فنلاند، كرنليا ارنست از آلمان، ژوزف ويدنهولز از اتريش، ايزابل دورانت از بلژيك و خوآن فرناندو لوپز آگيلار از اسپانيا در قالب هيئت ۵ نفره اروپايي به ايران سفر خواهند كرد تا به رايزني در خصوص مسائل في مابين و توسعه مناسبات پارلماني بپردازند. اما از همان ابتدا تحركات و لابي صهيونيستها نشان ميداد كه در نهايت اين هيئت ۵ نفره به تهران نخواهد آمد چرا؟
۲- مواجهه ماههاي گذشته جمهوري اسلامي با غربيها در موضوع تحريمهاي يكجانبه و غيرقانوني ضد ايراني، پاسخ صريح و بدون ابهام به پرسش فوق در بند قبل است.
وضعيت وخامت بار و رو به اضمحلال رژيم صهيونيستي كه در ۲۰ ماه گذشته با تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي شتاب گرفته واقعيت غيرقابل انكاري است كه غربيها تلاش كردهاند تا صهيونيستها را از بن بست خارج نمايند.
يكي از ابعاد اين تلاش ها، تشديد فشارها بر ايران بوده تا به نوعي از الهام بخشي انقلاب اسلامي در شتاب به تحولات منطقه بكاهند؛ خب طبيعي ترين كار در اين ميانه حساس چه ميتواند باشد؟
آيا به روز كردن پروژه تحريمهاي ضد ايراني در اين راستا طراحي نشده است؟
به موازات اوج گرفتن سياستهاي ضد اسرائيلي و ضد آمريكايي و غربي در ميان ملتهاي مسلمان، «تحريم» هاي ضد ايراني در دو لايه «افزايش» و «تشديد» نيز اوج ميگيرد. اول ژوئيه، آمريكا تحريم نفتي را عليه جمهوري اسلامي با ادعاي فلج كنندگي به پيش ميكشد و در همين ماه اكتبر جاري، اتحاديه اروپا در حوزه بانكي، حمل و نقل دريايي و انرژي دور جديدي از تحريمها را تصويب و اعمال ميكند.
اين در حالي است كه علي رغم بلوفهاي رژيم صهيونيستي مبني بر حمله احتمالي به تأسيسات هستهاي ايران، آنها حمايت همه جانبهاي را از كشورهاي غربي در پيش بردن تحريمهاي ضد ايراني داشتند.
بنابراين غرب و كشورهاي اروپايي در شرايطي كه پروژه تحريمها بر ضد ايران را براي خروج رژيم صهيونيستي از باتلاق مشكلات به پيش كشيدهاند نميتوانند ارادهاي براي گفت و گو با ايران پيرامون موضوع «تحريم» ها داشته باشند. با اين حساب آيا ميتوان سفر واقعي هيئت پارلماني اروپا به ايران را انتظار داشت؟
۳- شواهد و قرائن آشكارا نشان ميدهد هدف از انتشار خبر سفر يك هيئت پارلماني اروپايي به ايران در راستاي مناسبات ديپلماتيك و سياسي نبوده است.
اينجاست كه بايد علت انتشار اين خبر را در جاي ديگر مورد واكاوي قرار داد.
بخشي از هدف انتشار اين خبر به صورت گسترده و بعد لغو سفر را ميبايست در مانور رسانهاي رسانههاي غربي آدرس داد.
هدف اين بازي رسانهاي القاء انزواي ايران در عرصه ديپلماسي بين المللي است.
اما به تعبير صحيح تر بايد گفت هدف اين بازي رسانه اي، انتقام از پيروزي خيره كننده ايران در اجلاس عدم تعهد در تهران – در شهريورماه گذشته- بود.
در آن مقطع زماني با اوج گرفتن تحريمهاي به اصطلاح گزنده تبليغ گستردهاي در دستور كار رسانههاي غربي بود تا وانمود نمايند ايران بر اثر تحريمهاي اقتصادي در عرصه سياسي منزوي شده است.
اما نتيجه چه شد؟ بيش از ۱۰۰ كشور در اجلاس تهران شركت كردند تا جايي كه حتي برخي رسانههاي غربي اذعان كردند كه اين اجلاس نشان داد سياستهاي ضدايراني شكست خورده است.
بنابراين عجيب نيست مقارن با فضاي فعلي، رسانههاي غربي در تلاش باشند انتقام آن اجلاس و بسياري از پيروزيهاي ديگر را از ايران بگيرند كه طرفي نبستند.
جمهوري اسلامي
«رنجي كه از فرافكني ميبريم» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
مجادلات چند روز اخير ميان برخي مديران اقتصادي دولتي و نيمه دولتي در مورد علل و ريشههاي گرانيهاي چند ماهه امسال، ابعاد جديدتري را از شيوه و رويكرد مديريتي دولت و نوع و عمق تجزيه و تحليلي كه از مسائل مختلف در دولت صورت ميگيرد، نمايان ساخت.
وزير صنعت، معدن و تجارت، آغازگر اين دور از مجادلات بود. مهدي غضنفري در گفتگويي صريح، ضمن تأييد عملكردهاي خود و وزارتخانه متبوعش تقصير و گناه گرانيهاي چند ماهه اخير را به گردن همه كس انداخت جز دستگاههاي مرتبط با وزارتخانه صنعت، معدن و تجارت!
نگاهي محتواييتر به سخنان اين وزير، نكات جالب و در عين حال تأسف برانگيزي را از آنچه در ذهن و عمل مديران دولت ميگذرد، نمايان ميسازد، مواردي كه نمونههاي شبيه به آن را در رفتار ساير مديران دولت حتي رئيس قوه مجريه هم ميتوان سراغ گرفت.
وزير صنعت، معدن و تجارت به عنوان عضوي از دولت كه قاعدتاً بايد در چارچوب راهبرد كلان قوه مجريه و همگام با ساير وزراي دولتي در مسير تعيين شده گام بردارد براي توجيه ضعفهاي موجود در حوزه مديريت خود، به تخريب و ز?رسؤال بردن آنچه ساير بخشهاي دولت از آنها به عنوان دستاوردهاي بزرگ ياد ميكنند، ميپردازد. وزير صنعت به راحتي رشد چشمگير شاخص بورس را طي چند هفته اخير، معلول بالا رفتن ارزش سهام شركتهاي پتروشيمي و… ارزيابي نموده و به اين ترتيب تمام آنچه وزير اقتصاد و مديران بورس طي چند هفته رشته بودند را پنبه ميكند.
سخن بر سر صحت و سقم ادعاهاي وزير صنعت يا وزير اقتصاد نيست، سخن بر سر اين است كه چرا بايد روابط در دولت به گونهاي باشد كه يك وزير، مشكلات حوزه خود را با مقصر دانستن يا تخطئه وزير ديگر و عملكردش، پنهان كند؟ سخن بر سر اين است كه حتي اگر حق كاملاً با وزير صنعت است، آيا روش حل مشكلات درون ساختار دولت، اعلام آن در رسانهها و براي افكار عمومي است؟ همانگونه كه گفته شد، متأسفانه اين نوع رفتار در دولت مسبوق به سابقه است؛ وزير امور اقتصادي و دارايي براي توجيه چالشهاي بازار ارز و سكه، رئيس كل بانك مركزي را مقصر و مسئول معرفي ميكند درحالي كه خود چندين ماه است، سمت رياست كميته ساماندهي بازار ارز را برعهده دارد يا در نمونهاي ديگر، رئيسجمهور براي شانه خالي كردن از پاسخ دادن به علت تعطيلي يك روزنامه، وزير ارشاد دولت خود را مقصر اعلام ميكند و با صراحت حكم به اشتباه بودن عملكرد وزير خود ميدهد و در عين حال هيچ اقدامي براي تصحيح اقدام او نميكند و يا به اين سؤال كه در همان لحظه به اذهان راه يافت پاسخي نميدهد كه اصولاً چرا به وزير خود اجازه چنين اقدامي را داده است؟
بي ترديد چنين رفتارهاي غيرمسئولانهاي از جانب مديران دولتي، پيامدهاي بسيار ناگواري براي سرمايه اجتماعي كشور خواهد داشت و لطمه عميقي به اعتماد عمومي به دولت خواهد زد. مردم مايل هستند مسئولان با آنها صادقانه برخورد كنند.
افكار عمومي با مشاهده چنين رفتارهايي بيش از پيش به اين موضوع اعتقاد پيدا ميكند كه مديران دولتي وقتي طرحها و ايدههايشان عملياتي نميشود يا در حوزه تحت مديريت خود با مشكل مواجه ميشوند، به جاي پذيرش تقصيرها و ضعفها روش فرافكني در پيش ميگيرند و غير از خودشان، همه را مقصر اعلام ميكنند. اينگونه ميشود كه بسياري از مردم دولت را به عدم پذيرش مسئوليت تصميمات و عملكرد خود متهم ميكنند و اعتماد عمومي نسبت به مديران اجرايي دچار لطمه و آسيب ميشود.
تكرار چنين روش نادرستي از سوي مديران اجرايي درحالي است كه تجربيات متعدد و نمونههاي مختلف به دفعات ثابت ميكند كه هرگاه مديران دولتي، مردم و جامعه را امين خود دانسته و مشكلات را صادقانه و شفاف براي افكار عمومي تشريح كردهاند، كمال همكاري و همدلي را از جانب مردم شاهد بودهاند. در مقابل، هرگاه رويكرد دولتها پنهان سازي واقعيتها، تجاهل نسبت به مشكلات و فرافكني تقصيرها بوده است، افكار عمومي اعتماد و اعتقاد خود را نسبت به صداقت و مسئوليت شناسي مديران دولتي از دست داده است.
با تكيه بر همين واقعيت، به مديران دولتي توصيه ميكنيم به جاي فرافكني و پنهان سازي مشكلات مديريتي حوزه خود و نسبت دادن آن به عملكرد ديگران اعم از بخشهاي دولتي و خصوصي، در حد مقدورات و مصالح، مشكلات را به مردم بگويند و اين اطمينان خاطر را نيز به افكار عمومي بدهند كه تمام تلاششان را براي حل مشكلات به كار ميبندند و اجازه ندهند به جامعه اينگونه القا شود كه ميان مديران اجرايي رقابت و حسادت و… وجود دارد.
در اينكه گراني لجام گسيخته موجب نگراني مردم به ويژه خانوادههائي كه حقوق ثابت ميگيرند شده، ترديدي وجود ندارد. كسي هم نميتواند انكار كند كه مسئوليت مهار گرانيها برعهده مسئولان اجرائي و مجموعه دولت است. با توجه به اين واقعيتها، فرافكني مسئولان نه تنها مشكلي را حل نميكند بلكه موجب رنج روزافزون مردم و لاينحل باقي ماندن معضل گراني ميشود، ماده چركيني كه اگر امروز علاج نشود فردا دير است.
ملت ما
«خطر نفوذ سكولاريسم در حوزههاي علميه» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم علي ميثمي تهراني است که در آن می خوانید:
«آنچه كه لازم است عرض بكنم – كه از همه اين مطالب مهمتر است – نسبت حوزههاي علميه است با انقلاب و نظام اسلامي. هيچ كس در عالم روحانيت، اگر انصاف و خرد را ميزان قرار بدهد؛ نميتواند خودش را از نظام اسلامي جدا بگيرد… اينكه يك آقايي در يك گوشهاي عبايش را بكشد به كول خودش، بگويد من به كارهاي كشور كار ندارم. من به نظام كار ندارم. افتخار نيست، ننگ است. حوزههاي علميه بايد خود را سربازان نظام بدانند. براي نظام كار كنند. براي نظام دل بسوزانند. در خدمت تقويت نظام حركت كنند. و اين درست عكس آن چيزي است كه سياست سرويسهاي امنيتي انگليس و امريكا و اسرائيل و ديگران دنبال ميكنند… بنابر اين حوزههاي علميه نميتوانند سكولار باشند. اينكه ما به مسائل نظام كار نداريم، به مسائل حكومت كار نداريم. اين سكولاريسم است… نظام، مرتبط و متصل و همزاد است نسبت به روحانيت.
اگر روحانيت نبود، شما بدانيد اين نظام تشكيل نميشد. اين انقلاب پيروز نميشد.» (حضرت امام خامنهاي، ديدار با علما و روحانيون استان خراسان شمالي، ۱۹/۷/۱۳۹۱) آنچه به روشني از فرمايشات حكيمانه – و در عين حال تند و با صلابت – رهبر معظم انقلاب در فراز فوق فهميده ميشود اخطاري هوشمندانه نسبت به نفوذ تفكر سكولاريسم در حوزههاي علميه است. تفكري كه در صورت فراگير شدن – كه به لطف هوشياري قاطبه مراجع عظام و روحانيت راستين، آرزويي است كه قطعا طراحان مكار اين پروژه خطرناك آن را با خود به گور خواهند برد – بر سر نظام مقدس جمهوري اسلامي آن خواهد آورد كه بر سر انقلاب اسلامي مشروطه بعداز حذف روحانيت از رهبري آن جريان اجتماعي آمد.
از آنجا كه نبايد هشدار هوشمندانه ديدبان بصير اسلام و انقلاب را ناديده گرفت؛ پر بيراه نيست اگر براي فهم بهتر فرمايش ايشان، جريانشناسي اجمالي نسبت به روحانيت و حوزههاي علميه در شرايط فعلي صورت پذيرد. به نظر ميرسد در پيچ تاريخي حساس كنوني سه جريان اصلي در ميان روحانيت وجود داشته باشد. البته اين سه جريان از جهت حقانيت شرعي و گستره نفوذ و مقبوليت اجتماعي در يك سطح نيستند. نيز امكان اينكه هر يك از اين سه جريان، خود داراي طيفي از خرده جريانهاي ديگر باشند منتفي نيست.
جريان اول كه قاطبه حوزههاي علميه و مراجع عظام تقليد و فضلا و اساتيد انقلابي پيرو آنند؛ جرياني است كه در اصطلاح اين سياهه به «روحانيت مدعي تمدن نوين اسلامي» خوانده ميشود. جرياني كه معتقد است اسلام كاملترين دين عرضه شده از جانب خداوند رحيم و حكيم براي هدايت و سعادت دنيا و آخرت بشر بوده و براي تمامي عرصههاي بشري طرح و برنامه دارد. مسلما اين بخش از روحانيت معتقد به حضور حد اكثري دين در تمامي عرصههاي فردي و اجتماعي از گهواره تا گور بوده و هرگز نسبت به سرنوشت نظام اسلامي – كه اسلاف اين جريان خود بنيانگذار اين بناي شامخ بودهاند – بيتفاوت نبوده و نخواهد بود.
هزاران هزار روحاني در سراسر اين آب و خاك دل در گرو اين ديدگاه داشته و تا پاي جان بر تحقق اسلام در تمامي عرصهها ايستادهاند. روشن است كه اين بخش از روحانيت – حتي اگر بعضا انتقاد يا نصيحت دلسوزانهاي نسبت به برخي برنامهها يا مسئولان نظام داشته باشند – به هيچوجه مصداق سكولاريسم نبوده و هرگز مخاطب عتاب رهبري عزيز نيست. جريان دوم – كه از جهت كميت و كيفيت در مقابل جريان اول چندان به حساب نيز نميآيد – جرياني است كه اگر چه اصل حضور دين در عرصه اجتماعي را نفي نميكند – يا به تعبير دقيقتر جرأت نفي حضور اسلامي كه پيامبرش حكومت تشكيل داده را از عرصه حاكميتي ندارد ! – ولي تا آنجا كه بتواند به دنبال حد اقلي كردن حضور دين در عرصه اجتماعي است.
حتي اين جريان بيميل نيست كه حاكميت فقها در راس نظام اسلامي را به نوعي نظارت استطلاعي حد اقلي تقليل داده و مشروعيت نظام اسلامي را بدون تكيه به جريان ولايتاللهيه تئوريزه نمايد. توضيح بيشتر آنكه اگرچه مشهور شده كه سكولاريسم به معناي نفي حضور دين در عرصه حاكميتي است؛ ولي در اصطلاح دقيق كلمه، سكولاريسم عمدتا در پارادايم دموكراسي غربي به حداقلي كردن حضور دين در عرصه اجتماعي تا حد امكان، اطلاق ميشود. (ر. ك: عبدالرسول بيات و ديگران، فرهنگ واژهها، ص۳۲۸) بر اين اساس به نظر ميرسد اين جريان كه خود را نه در پي تمدن اسلامي همهجانبه كه در پي نوعي «مدرنيته اسلامي» – بخوانيد تمدن غربي امضا شده توسط روحانيت غافل! – ميداند؛ اصليترين مخاطب اين اندرز مشفقانه رهبري فرزانه نظام اسلامي است.
جريان سوم – كه از جهت كميت و كيفيت فعلا حتي از جريان دوم نيز اوضاعش نا بسامانتر است – آن بخش قليل و بيسواد از روحانيت است كه چنان مرعوب تمدن غرب گشته كه ناخودآگاه به پيروي از تقيزاده – كه خود يك روحاني سكولار به تمام معنا بود – معتقد است كه تنها راه پيشرفت، نفي كامل دين از عرصه حكومتي و پذيرش غربي شدن از نوك پا تا فرق سر است. اينان واضحترين مصداق روحانيت سكولار در كلام رهبري معظم هستند. خصوصا با عنايت به اينكه خود نيز ابايي ندارند كه بعضي اوقات نه به عنوان روشنفران ديني، بلكه به عنوان «سكولاريستهاي مسلمان» خوانده شوند.
جان كلام اين جاست، از آنجا كه ميتوان كلام نوراني مقام ولايت امر در اين باب را در جريان سفر تاريخي و پر بركت ايشان به اين خطه عالمخيز كشور، نوعي «حكم حكومتي فرهنگي» دانست؛ بر اساس جريانشناسي فوق بايد جريان اول – كه همان روحانيت راستين خط اسلام ناب محمدي(ص) و معتقدين به جامعيت اسلام و ايجاد تمدن نوين اسلامي – هستند؛ نسبت به خطر نفوذ جريان سكولاريسم – اعم از سكولاريسم معتدل يا سكولاريسم افراطي – در حوزههاي علميه هوشياري كامل خود را حفظ نمايند.در پايان گفتن اين نكته حاشيهاي نيز خالي از لطف نيست كه در لا به لاي بيانات رهبري صبور و بصير انقلاب در سفر به استان خراسان شمالي، نكات راهگشاي بسياري پيدا ميشود.
رهنمودهاي نجات بخشي كه اي كاش مسئولان ارشد نظام نيز كمي از وقتي را كه صرف «نامهنگاريهاي كودكانه دشمن شاد كن» به يكديگر ميكنند؛ صرف تامل در رهنمودهاي حكيمانه معظم له – كه شرعا و قانونا سياستگذار اصلي نظام اسلامي به شمار ميروند – ميكردند. البته در اين باب گفتنيهاي ديگري نيز هست…
رسالت
«مقاومت، تدبير و پيشرفت» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:
مقاومت، تدبير و پيشرفت سه كليد واژه اصلي در گفتمان مردم و رهبري در شرايط كنوني است. اين سه كليد واژه درست در برابر سه كليد واژه دشمن در اتاق جنگ نرم عليه ملت ايران قرار دارد؛ ” سازش”، “بههم ريختگي در تصميمگيري و تصميمسازي” و ” تداوم عقب ماندگي تاريخي”!
دشمن از اينكه ملت ايران با رهبري هوشمندانه آيت الله العظمي خامنهاي در بزرگراه پيشرفت و ترقي سير ميكند به شدت هراسناك است. آنها ازمقاومت جانانه ملت و رهبري شگفت زدهاند. توليد ناخالص ملي رقمي بالاتر از ۱۰۰۰ميليارد دلار است.
ملت ايران در بيشتر رشتههاي صنعتي وكشاورزي در مرز خودكفايي و يا صادرات كالا به خارج است. زير ساختهاي اقتصادي بهگونهاي آماده است كه جهشهاي بزرگ را هر روز شاهد هستيم. در زمينه علم وتكنولوژيهاي جديد جزء ۱۰ كشور برتر جهان هستيم. يك ملت آزاد ميباشيم با حكومت كاملا مردمي كه مورد رشك و حسد قدرتهاي جهاني ميباشد. آنها از اينكه ملت ايران الگوي ملتهاي جهان و منطقه است بهشدت ناراحت ميباشند.
تحريمها از وضعيت” تهديد” با هوشمندي ملت ومسئولان در وضعيت ” فرصت” قرار دارند. ملت ومسئولان نقشه راه را درچشم انداز بيست ساله در پيش روي دارند و تعريف مشترك از ” مشكل “و “خطر” و همت ملي براي عبور از خطرات در حال شكلگيري است.
از همه مهمتر نقد صريح و در عين حال مشفقانه از سياستهاي گذشته وجود دارد بهگونهاي كه سه ويژگي در اتاق فرمان جمهوري اسلامي بر اين نقدها حاكم است. اول: اميد بخشي دوم: نگاه مثبت سوم: ناظر به حل كردن و عبور از مشكل. در آن سوي آبها دشمن به فكر تشديد فشارها، تحريم مالي وفني، تقويت نيروهاي مخالف و تاثيرگذاري روي رقابتهاي مثبت داخلي است. آنها فكر ميكنند اين سياستها منجر به تسليم شدن ملت ايران و تن دادن به سازش با دشمن ميشود.
ديروز نوزدهمين نمايشگاه بينالمللي مطبوعات و خبرگزاريهاي داخلي گشايش يافت. شعار امسال نمايشگاه رسانه؛ كلام صادقانه و نگاه منصفانه است. انصاف بايد داد مجموعه رسانههاي كشور با درك گفتمان مردم و رهبري در برابر فشارهاي آمريكا و رژيم صهيونيستي ايستادهاند. كمتر رسانهاي را در داخل ميتوان سراغ گرفت كه در راستاي گفتمان دشمن حركت كند. علت اين امر آن است كه عناصر نفوذي دشمن در رسانههاي كشور در دهه گذشته كوچ كردند و به وطن اصلي خود در انگليس و برخي كشورهاي اروپايي رفتند. آنها در دولت اصلاحات از بلندگوهاي دشمن با ملت سخن گفتند اما بلندگوهاي آنها در داخل به حكم قانون وهوشمندي مردم قطع شد.
آمريكاييها هر وقت در اعمال فشارها كم ميآورند مدعي ميشوند ايران تمايل به مذاكره ورابطه دارد. اتفاقا اين ايام هم مصادف با همين برنامه آنها است در حاليكه ميدانند حجم نفرت ملت ايران و مسئولان كشور از آمريكا به حدي است كه به اين مسئله فكر نميكنند و حاضر نيستند گوشه چشمي به آنها داشته باشند. امروز رسانههاي كشور در برابر دشمن نوعي مصون سازي در برابر هجمه سياسي و فرهنگي عليه كشور پديد آوردهاند و با آرام سازي افكارعمومي در صدد متقاعد سازي و پاسخ به شبهات در يك محيط كاملا علمي وعقلاني هستند مردم ومسئولان نيك ميدانند كه منشاء فشارها پيشرفتهاي هستهاي ايران نيست. دشمن به پيشرفتهاي همه جانبه ايران حسادت ميكند. با كوتاه آمدن در برابر آنها نه تنها فشارها كاهش نمييابد بلكه به شدت تشديد هم ميگردد. بنابراين هر كس كهاندك هوشمندي سياسي داشته باشد به مذاكره و سازش فكر نميكند تا چه برسد به آن تفوه كند.
لذا مجموعه فعاليتهاي مردم و مسئولان كشور معطوف به مقاومت است. دشمن در روابط بين قوا، مسئولان، نخبگان، مذاهب و اقوام اخلال ميكند دشمن در روابط ما با همسايگان و دولتهاي جهان اخلال ميكند.
دشمن در مناسبات پولي و مالي ما و تجارت ما با جهان اخلال ميكند. دشمن در توليد ملي ما با تحريمها و جلوگيري از ورود كالاهاي واسطهاي اخلال ميكند. دشمن در حمايت از اپوزيسيون در وحدت ملي وانسجام اسلامي ما اخلال ميكند اما مجموعه اين اخلالگريها با تدبير وهوش الهي ملت ايران ره بهجايي نميبرد. لذا ملت دست دشمن را خوانده و دچار اشتباه در محاسبه نميشود. اقتصاد مقاومتي شكل گرفته است، افعال دشمن رصد ميشود وگاهي مقابله به مثل هم ميشود.
پيشرفت كشور متوقف شدني نيست. عقب ماندگيها جبران شده است. ما اكنون در دامنه كوه، نگاه به قله داريم. اين نگاه با بازيهاي كودكانه دشمن و مجموعه اخلالگريهاي آن بهجاي ديگر معطوف نميشود. اين واقعيت را ميشود در كلام صادقانه و نگاه منصفانه رسانههاي كشور ديد. نمايشگاه مطبوعات يك فرصت براي برقراري ارتباط دو سويه صاحبان رسانه با مخاطبين خود است. اين فرصت تهديدهاي پيشروي فاصله گرفتن رسانهها با مردم را برطرف ميكند و زمان را به سوي همدلي، همفكري و همزباني رسانهها با مردم به پيش ميبرد.
تهران امروز
«دلايل حمله اسرائيل به سودان» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم جعفر قنادباشی است كه در آن ميخوانيد:
چهارشنبه گذشته کارخانه اسلحه سازی سودان واقع در حومه خارطوم پایتخت این کشور مورد حمله چهار فروند جنگنده رژیم صهیونیستی قرار گرفت. در خصوص این حمله به دو علت عمده ميتوان اشاره کرد: نخست اهداف راهبردی و برنامهريزيهاي بلند مدت نظامی- سیاسی اسرائیل و هدف دیگر اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی است. در باب اهداف بلند مدت و راهبردی نظامی باید گفت برای رژیم صهیونیستی در درجه اول ضرورت حفظ امنیت مطرح است و دیگر اهداف از جمله اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در درجه دوم واقع است.
این بدان معناست که ساختار نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی هدف اصلی ای که دنبال ميكند حفظ امنیتش ميباشد. بر این اساس رژیم صهیونیستی پیوسته درصدد شناسايي کلیه مراکز، کشورها و گروههايي است که ميتوانند برای امنیت اسرائیل تهدید و خطر محسوب شوند و پس از شناسایی این نقاط خطر، این رژیم دراولین فرصت به آنها حمله ميكند. این استراتژی اسرائیل محدود به امروز نیست و دارای سابقه قبلی است. به عنوان نمونه زمانی که رژیم صهیونیستی حدود سه دهه پیش رآکتورهای اتمی عراق را مورد حمله قرار داد، یا زمانی که به تجهیزات برق اتمی در سوریه حمله کرد به همین علت بود. به علاوه رژیم صهیونیستی چند سال قبل هم کاروان حامل تسلیحات در سودان را که به سمت شهربندری پورت ميرفتند مورد حمله قرار داد.
تمامی این حملات به دلیل ضرورت حفظ امنیت اسرائیل و مبارزه با خطرات احتمالی برای این رژیم ميباشد. حمله اخیر اسرائیل به کارخانه اسلحه سازی سودان نیزمبتنی بر همین اهداف بلند مدت و راهبردی است. سودان کشوری است مخالف رژیم صهیونیستی. به طوری که اسرائیل این احتمال را می داد، تسلیحات تولید شده در این کارخانه را در اختیار گروههای ضداسرائیلی چون مخالفان رژیم صهیونیستی در شمال و شرق آفریقا، حماس و حزبالله قرار داده شود.
از دیگر دلایل این حمله همانطور که پیشتر اشاره شد اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی است. در این خصوص باید به دو اتفاق مهم اشاره كرد. یکی پرواز پهپاد حزبالله که معروف به عملیات ایوب میباشد و دیگری پاسخ موشکی هفته گذشته حماس به حمله هوایی رژیم صهیونیستی است.
با انجام عملیات پهپاد حزبالله، اسرائیل در منطقه در موقعیت ضعف و حالت انفعالی قرار گرفت و به لحاظ داخلی انتقادات به ایهود باراک وزیرجنگ و نتانیاهو نخست وزیراسرائیل افزایش یافت، تا آنجا که به ناگزیر مسئول نظامی امنیت هوایی اسرائیل از کار برکنار شد. به علاوه حمله موشکی حماس که در پاسخ به حمله هوایی اسرائیل به فلسطین صورت گرفت آسیب جدی به تاسیسات اسرائیل وارد آورد. این عوامل باعث انفعالیتر شدن رژیم صهیونیستی در منطقه و افزایش انتقاد در داخل به مقامات سیاسی اسرائیل شد.
در این زمان بود که اسرائیل برای برونرفت از این بحران به فکر انجام عملیات خارج از تصورات منطقه افتاد تا به این ترتیب خود را از حالت انفعالی خارج کرده و میزان انتقادات داخلی را کاهش دهد، از سویی دیگر مقامات رژیم صهیونیستی در صدد بودند تا با حمله به این کارخانه نمایشی از توانمندی هوایی از خود در منطقه نشان دهند. البته رژیم صهیونیستی از پذیرش مسئولیت این حمله خودداری کرد که در واقع به معنی نوعی نگرانی اسرائیل از واكنشهاي گسترده تلقی ميشود.
شایان به ذکر است که دلیل سومی هم وجود دارد که برخی کارشناسان به آن اشاره ميكنند و آن این است که رژیم صهیونیستی در شرایطی که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است ميخواهد به آمریکا فشار وارد کند که امنیت اسرائیل را جدی بگیرد. این در حالی است که هر دو حزب جمهوريخواه و دموکرات در مقطع کنونی خواستار آرامش در منطقه هستند.
به ویژه اوباما رئيسجمهوري آمریکا و کاندیداي حزب دموکرات، خواهان افزایش آرامش در منطقه است و هرگونه نا آرامی را عاملی برای شکست خود در انتخابات میداند. در مقابل، رژیم صهیونیستی با این حملات بهدنبال افزایش فشار بر آمریکاست تا امنیتش را در منطقه جدی بگیرند و خواستههایش را در مورد افزایش فشار بر ایران اجرا کنند. بدیهی است که این رویهای که اسرائیل در پیش گرفته نقض آشکار قوانین بينالمللي است. از جمله نادیده گرفتن تمامیت ارضی کشورها و بی احترامی به حاکمیت داخلی کشورهاست.
انتظار ميرود شورای امنیت که مسئول حفظ صلح و امنیت بينالمللي است در باب این اقدام اسرائیل واکنش نشان دهد. همچنین انتظار میرود اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی که سودان از اعضای اصلی آنهاست نیز به این اقدام واکنش نشان دهند. البته لازم به یاد آوری است که جنبش غیرمتعهدها این اقدام اسرائیل را محکوم کرده است.
وطن امروز
«قله را كه بنگري…» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسين قدياني است كه در آن ميخوانيد:
یکم: حضرت مولیالموحدین امیر المومنین علی(ع) در باب علل شکست دولتها اشاره به ۴ نکته مهم میکنند:
۱ـ ضایع کردن اصول و مسائل مهم ۲ـ سرگرم شدن به فروع و امور کم اهمیت ۳ـ به کارگماردن آدمهای پست ۴ـ کنار گذاردن انسانهای فاضل. (غررالحکم صفحه ۳۴۲)
آنجا که سخن ابوتراب است، چه نیاز به شرح و تفصیل؟ پس بند اول را همین جا میبندم به تذکری. صرفنظر از دولتها، دولتمردان، نیز جمله آدمیان همینگونه است که شکست میخورند. اصل را رها میکنند، فرع را میچسبند. از دونمایگان یار میگیرند و به دشمنی با اهل فضل میپردازند. اما آیا رواست آدمی لجاجت کند با عاقبت خویش؟!
دوم:
هم الان دمی درنگ کنید کجا ایستاده انقلاب اسلامی؟! مصر خیلی بخواهیم به «التحریر» حال بدهیم، سی و چند سال پیش ماست. آن روزها که درگیر بدیهیات (بخوانید مسلمات) بودیم با مهندس بازرگان. فلان حکم مسلم قرآن باشد یا نباشد! و چرا دشمنی با آمریکای ابرقدرت؟! کجا ایستاده انقلاب اسلامی؟! ناظر بر مشکلات، آیا هنوز پای کوه ایستاده یا معطوف به فتوحات، فقط چند پیچ کوچک (پیچ بزرگ تاریخ) با قله فاصله دارد؟! ما که خود درگیر این کوهنوردی سخت و طاقتفرساییم، گاهی کمردرد، گاهی زانودرد، گاهی بار زیاد روی دوش وگاهی بختک روی اخبار را بهانه نومیدی و یأس میکنیم اما آنکه از پای کوه، از وسط شهر، از تلویزیون و ماهواره نشسته به تماشای ما، هیچ نمیبیند الا نشاط جماعتی که تا قله فاصلهای ندارند. شدهایم کوهنوردانی که نزدیکای قله، خود را به مرض ارز و درد اقتصاد زدهایم!!
آنقدر که از بیتدبیری و لجاجت و همان عدم رعایت ۴ نکته امام اول آسیب دیدهایم، تیر تحریم اثر نداشته! اصلی هست کوهنوردان حرفهای را؛ نزدیکای قله، قله را که بنگری، خود به خود زانو دردت خوب میشود. البته که برای کوهنورد نزدیک به قله، نشاط در حکم کیمیاست و معجزه میکند. حال اگر چند پیچ مانده به صعود، به جای قله را دیدن و امیدوار بودن، سر پایین بگیری که ارزم درد میکند، هم واویلاست و هم بیصفتی. پای قله، وقت همکاری قواست، و الا بختک میافتد روی اخبار و تو خیال میکنی بهمن افتاده روی واقعیت! آن وقت است که باید یاد امروز مصر کنی، بلکه بفهمی کجا ایستاده انقلاب اسلامی؟! از کوهنورد پای قله، آنکه نشاط را بگیرد و صعود را به گروگان بگیرد، مشغول بیصفتی است. علمدار کاروان اما زیرکتر از این حرفهاست. قافله ما را امیری است که خوب میداند کجا بگوید نشاط. «سیدعلی» بهتر از همه میداند کجا ایستاده انقلاب اسلامی. سالها پیش در اوج جنگ، دشمن ما میگفت: اصلا جمهوری اسلامی نباید باشد، الان اما نه با یک جمهوری اسلامی، که با «جمهوری اسلامیها» طرف است. جمهوری اسلامیهایی البته ۳۰ سال پیش ما. فیالحال ما کجا ایستادهایم و دشمن کجا ایستاده؟!
سوم:
از قله و عرش برگردیم به فرش. این روزها باز شده زبان اصلاحطلبان. گمان میکنند نپذیرفتن رای اکثریت، نامش «بصیرت» است! اتفاقا بخش عمده مشکل ما با این دولت، پندنگرفتن از عاقبت ۲خردادیهاست. تو وقتی مردان پست را به مدیران فاضل برتری میدهی، یعنی حاضری حتی با خاوری مدیر دولت خاتمی کار کنی اما اصولگرایان را یک به یک از گرد خود دور کنی، از دلش اخلاص فردوسی بیرون نمیآید، بلکه اختلاس میلیاردی بیرون میآید. راستی چرا جریانی که هنوز هم معتقد است انحرافی نیست، هیچ کار ندارد با کسانی که هنوز هم رئیسجمهور را غیرقانونی میدانند و بابت تهمت تقلب عذری نخواستهاند؟! چرا منحرفین و اهل فتنه جملگی به زدن جبهه اصولگرایی مشغولند؟! از قرار، بعضیها دولت شکست خورده را دوست دارند!
چهارم:
ماندن در سفینه انقلاب، زوری نیست. چیز تازهای هم نیست. حتیالمقدور بنای ما بر جذب است، لیکن اگر میان بچههای سوم تیر و ماحصل رایشان فاصلههای دور بیفتد، همه واکنشها خلاصه در طعنه «دیدید گفتیم» نمیشود. شکی نیست غرضورزان میدان سیاست همین مشی میکنند اما افراد «سلیمالنفس» بیشترند. سلیمالنفس چه کسی است؟! آن عزیز است که متاثر از پیچیدگیهای فتنه ۸۸ فکر میکرد ما عاشق چشم و ابروی این و آن هستیم، ولی همو، وقتی امروز متوجه اصولگرا بودن ما میشود و مطمئن میشود ما عاشق چشم و ابروی آرمانها بودهایم، نه اشخاص، از در آشتی وارد میشود. از زاویه همین تحلیل، میتوان به فال نیک گرفت برخی تلخکامیهای روزگار را. مثال میزنم: از میان مراجع و بزرگان، آن فرزانه که از همه بیشتر و بهتر، درباره تحریم، اصولگرایانه و ارزشی سخن گفت، آیتالله جوادی آملی است.
این چند وقتی بارها و بارها این عزیز بزرگوار، جملاتی از این دست گفتند که ما با تحریم دست از انقلاب نمیکشیم. از میان جماعت اهل هنر، میتوان نام از مجید مجیدی برد که او هم به جای نیش و کنایه مغرضین، اصولگرایانهترین مواضع را در باب هتک حرمت ساحت پیامبر اعظم(ص) گرفت. نگارنده البته معتقد است مدیرانی چون قالیباف نیز در همین زمرهاند. واضحتر بگویم؛ بسیاری که ایام فتنه دچار اختلافاتی با بدنه نیروهای اصیل انقلاب شده بودند، وقتی اصولگرایان را در اصولگرایی خود صادق میبینند، در دفاع از انقلاب، میآیند و جای خالی بریدههای منحرف را پر میکنند و به جای قهر دیروز، آشتی امروز پیشه میکنند. در فتنه ۸۸ خیلیها نادرست بهخاطر شخص احمدینژاد حاضر نشدند پای رکاب انقلاب اسلامی، محکم و استوار بایستند. قبول دارم از این خیل، جماعتی به «دیدید گفتیم» مشغول میشوند كه برايشان پاسخها داريم خواندني، اما آن روی خوش سکه، آشتی با دوستان دیرین و یاران قدیمی است. این وسط آنکه ضرر میکند، تو نامش را بگو…
حمايت
«رسوايي مدعيان» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
بر اساس گزارشهاي منتشره با اوج گيري اعتراضهاي مردم بحرين به ساختار سياسي حاكم بر كشورشان، نيروهاي آل خليفه و آل سعود ابعاد جديدي از سركوبگري را در دستور كار قرار دادند. روستاي العكر از مناطقي است كه مردم آن مانند ساير مناطق و شهرهاي بحرين خواستار دگرگوني در ساختار سياسي كشور و احقاق حقوقشان شدهاند.
در طول دو هفته اخير نيروهاي آل خليفه از يك سو اين شهر را به محاصره كامل در آورده و حتي برخي منابع خبري از حفر خندق در اطراف روستا خبر دادهاند. نيروهاي آل خليفه در كنار جلوگيري از ورود و خروج افراد و مايحتاج زندگي، حملات گستردهاي به خانههاي مردم داشته و بسياري را بازداشت و مجروح كردهاند.
هر چند كه آل خليفه با اين سركوب گريها تلاش كرده تا قدرت خود را به نمايش گذاشته و به نوعي انقلابيون را در وضعيت ضعف قرار دهد اما پايداري مردم در ادامه قيامشان نشانگر استيصال آل خليفه در برابر مردم است كه به كشتار دسته جمعي در قالب محاصره شهرها روي آورده است. نكته مهم آنكه اين محاصره از يك سو موجب تضعيف روحيه مردم العكر نشده و همچنان به مقاومت ادامه ميدهند.
از سوي ديگر شكست محاصره العكر به مولفهاي ديگر براي وحدت مردم براي مقابله با آل خليفه مبدل شده است چنانكه از زمان آغاز محاصره العكر مردم با برپايي تظاهرات پايان روند محاصره را خواستار شده و تاكيد دارند كه از اين هدف عقب نشيني نميكنند. تحولات روستاي العكر را ميتوان برگي ديگر از رسوايي غرب و نهادهاي مدعي حقوق بشر دانست.
آنهايي كه با ادعاي حقوق بشر جنگ در سوريه به راهانداختهاند اكنون در برابر جنايات صورت گرفته در روستاي العكر سكوت كرده و چنان رفتار ميكنند كه گويي كشتار دسته جمعي مردم اين منطقه از حقوق آل خليفه است و بايد اجرايي شود.
مواضع غرب و سازمان ملل در قبال روستاي العكر بارديگر اثبات ميكند كه ادعاهاي بشر دوستانه آنها جنبه سياسي دارد و صرفا بر اساس منافعشان در قبال تحولات جهاني موضع گيري ميكنند. آنها در حالي با ادعاي حقوق بشر نسخه جنگ در سوريه را تجويز ميكنند كه در برابر كشتار مردم بحرين سكوت كرده و حتي حاضر به محكوم کردن آن نميباشند.
نكته مهم عملكردهاي تركيه است كه خود را پيشگام حمايت از ملتهاي منطقه معرفي ميكند اما در برابر محاصره مردم العكر راه سكوت در پيش گرفته و عملا در جنايات آل خليفه مشاركت ميكند. در جمع بندي كلي از آنچه ذكر شد ميتوان گفت مواضع غرب و سازمان ملل در قبال روستاي العكر نيز نشان داد كه مردم بحرين نميتوانند به ادعاهاي حقوق بشري اين مدعيان دلبسته شوند و تنها راه رسيدن به حقوقشان ادامه مقاومت و ايستادگي با وحدت در برابر آل خليفه است كه در نهايت تحقق بخش حقوقشان خواهد بود.
آفرينش
«چالشهاي آتش بس دائم درسوريه» عنوان سرمقاله آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
پس از تلاشهاي اخضر الابراهيمي نماينده سازمان ملل در امور سوريه براي ايجاد آتشبس ميان گروههاي درگير در سوريه هر چند آتش بسي موقت در اين كشور برقرار شد اما همزمان هم نقض آتش بسهاي زيادي رخ داد. در اين حال اگر به آينده فراروي اين كشور نظري داشته باشيم بايد گفت چالشها و مشكلات زيادي فراروي آتش بس دائمي در اين كشور وجود دارد:
نخست بايد گفت گستره بازيگران كنوني در بحران سوريه خود يكي از چالشهاي فراروي اين كشور است. در اين راستا اگر سه سطح براي بحران در سوريه يعني بعد ملي منطقهاي و بين المللي قائل باشيم بايد گفت در هر بعد اختلاف نظرها و مشكلاتي وجود دارد. در بعد ملي جدا از نوع نگاه دولت عملا گروههاي مخالف نگاههاي متضادي با دولت دارند. در بعد منطقهاي نيز بازيگران منطقهاي بحران از جمله تركيه عربستان مصر و ايران نگاههاي گوناگوني به آتش بس دائم دارند. در بعد بين المللي هم دامنه شكاف اتحاديه اروپا غرب و امريكا با چين و روسيه گسترده است.
دوم اينكه هر چند در ماههاي گذشته تلاشهايي به منظور انجام مذاكره سياسي بين طرفهاي داخلي سوريه انجام شده است اما بايد گفت دو سوي اصلي بحران در سوريه همچنان پيش شرطهايي را براي مذاكره و دسترسي به آتش بس دائم مطرح ميكنند.
در اين بين هر چند دولت سوريه از آتش بس استقبال كرده است اما معتقد است اين امر نبايد فرصتي براي سوئ استفاده مخالفان گردد. مخالفان نيز همچنين پيش شرطهاي گوناگوني را مورد نظر دارند. در حالي كه در هر گفتگوي ملي براي دسترسي به صلح و ثبات عملا اين مذاكر ات است كه مهم و بنيادين است نه وضع پيش شرطها و..
سوم اينكه در واقع اختلافات و مشكلات بسياري نيز در جبهه مخالفان داخلي دولت سوريه و جود دارد و اين امر هم موجب شده است تا دسترسي به صلح پيچيده تر گردد. در اين بين هنوز نيز تعيين جريان مذاكره كننده با دولت گروهها و تركيب مذاكره كنندگان معلوم نيست.
گذشته از اين نيز اختلافات در بين گروههاي مخالف دولت در نوع نگاه به دولت دمشق بسيار متعدد و گسترده است. مثلا سلفيها به دنبال هدفهاي تند خود هستند و القاعده نيز به گونهاي ديگر ميانديشد در حالي كه گروههايي همانند اخوان، غربگرايان و… نيز به دنبال اهداف خود هستند. اين امر زماني تشديد ميشودكه بدانيم كشورهاي خارجي حمايت كننده از گروهها و جريانها در سوريه نيز متعدد بوده وداراي رويكردهاي گوناگوني در سوريه هستند.
آنچه مشخص است آتش بس عيد قربان در سوريه هر چند انجام شده ولي بارها نيز نقض شده است اما صرف توجه به آتش بس موقت نميتواند چارهاي براي تامين ثبات در كشور سوريه باشد.
در اين بين اگر به پتانسيل آتش بس كنوني نگاه كنيم در واقع اين آتش بس ميتواند مقدمهاي براي گفتگوهاي سوري – سوري و رسيدن به صلح باشد چرا كه در شرايط كنوني كه عملا هيچ طرفي نميتواند به برتري كاملي دست يابد. بنابراين براي برقراري كامل هر گونه آتش بس دائم بيش از هر زماني بايد به بر طرف كردن چالشهاي صلح در سوريه اميد بست.
مردم سالاري
«وقتي دانشمندان مجازات ميشوند!» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ولي درويشي است كه در آن ميخوانيد:
«به گزارش خبرگزاريها، ۶ دانشمند ايتاليايي و يک مسئول بلندپايه دولتي آن کشور به علت اينکه طي يک کنفرانس، ۶ روز پيشاز زلزلهاي که در سال ۲۰۰۹، در منطقه آکوئيلاي ايتاليا به وقوع پيوسته بود، به مردم اطمينان داده بودند که بروز احتمالي زلزله در اين منطقه خسارتهاي قابل توجهي به بار نخواهد آورد، به ۶ سال زندان محکوم شدهاند.
دادگاه اين افراد را به علت بياحتياطي، به قتل غيرعمد متهم کرده بود. قابل ذکر است که اين زلزله بيش از ۳۰۰ کشته و ۱۰۰۰ بيخانمان بر جاي گذاشته بود.» پيامدهاي مثبت و منفي اين حکم در جوامع علميبحث اين نوشتار نيست. بلکه آن چيزي که موضوع اين نوشتار است، تأثيرات اين حکم بر ميزان دقت و توجه مسئولين بر نحوه عملکرد و حتي اظهارنظرها و گفتارهاي رسميشان است.
در کشوري که دانشمندان به اتهام بياحتياطي در اظهارنظراتي که منجر به وارد آمدن آسيب و زيان به عدهاي از مردم شده است، مجرم شناخته و مجازات ميگردند، هر مسوولي خواهد فهميد که ممکن است به دليل اظهارنظري که آسايش عموم مردم را بر هم زده و فشاري را بر آنها تحميل نمايد، مستحق مجازات شديدتري شناخته خواهد شد و هر مديري خواهد دانست که اگر از روي بياطلاعي يا بياحتياطي يا عدم کفايت يا نداشتن توان مديريتي لازم، تصميم اشتباهي اتخاذ نمايد يا اقدام نادرستي را به عمل آورد که موجب تضييع حقوق يا وارد شدن هرگونه فشاري به افراد جامعه گردد، از تيغ تيز مجازات در امان نخواهد بود. نتيجه اين امر، کاهش اشتباهات مديريتي، کاهش اظهار نظرهاي غيرمسوولانه و کاهش تصميمات و ارزيابيهاي کارشناسي نشده خواهد بود که از طرفي، کاهش هزينههاي ناشي از اشتباهات مديريتي را در پي داشته و از طرفي ديگر سطح اطمينان جامعه به نظرات و توصيههاي مسئولين را ارتقا خواهد داد.
قابل تصور است هر چه پذيرش مسئوليت در جامعهاي پر خطرتر و سوءمديريت در آن جامعه هزينه دارتر باشد، ضرورتا افراد توانمندتر و صلاحيت دارتر، مسووليتها را بر عهده خواهند گرفت و در سايه تصميمات درست و اقدامات صحيح آنان، روز به روز جامعه در مسير توسعه و رفاه و سعادت و تعالي بيشتر به پيش خواهد رفت.
اگر در کشور ما نيز به چنين اتهاماتي رسيدگي شده و منجر به مجازات محکومين گردد، هر چند ممکن است بعضي افراد، ادعا کنند با توجه به تعدد و کثرت و بعضا تکرر اظهارات و اقدامات زيان آور و هزينه ساز گاه و بيگاه مديران و مسوولان سازمانهاي مختلف، به مصداق «در شهر هر آنچه هست گيرند»، ميبايست بسياري از آنان تنبيه و مجازات شوند و اين امر در ابتدا ممکن است با مشکلاتي مواجه گردد، با اين حال ميتوان اميد داشت که پس از کوتاه زماني، اثرات ميمون و مبارک فراواني را براي کشور و مردم در پي داشته باشد. زيرا امروزه اصليترين و اساسيترين مشکل کشور ما، بالا بودن آمار اشتباهات مديريتي در سطوح مختلف و تحميل هزينههاي بسيار بالاي ناشي از اين اشتباهات بر مردم است. بارها و بارها مشاهده شده است که اظهارنظر نادرست و غيرکارشناسي يک مسئول يا مدير منجر به بروز آشفتگيهاي شديد در امور سياسي، اقتصادي يا فرهنگي گرديده و هزينههاي گزافي را بر ملک و ملت تحميل کرده است.
هر چند اين امر، به دليل سکوت خبري موجود در شهرها و استانهاي کوچک و کم اطلاعي مردم از حقوق خود، بيشتر نمود و مصداق دارد، اما در هر صورت همه هزينههاي اين سوءمديريتها، نهايتا بر کل کشور و تمام هموطنان آن تحميل خواهند شد و از آنجا که بسياري از مديران و مسئولان ما، نه به مدد دانش و تخصص شان که به پشتوانه تکرار و تجربه انواع اشتباهاتي که هر کدام از آنها هزينههايي را بر کشور تحميل کرده است، «حرفي ناتمام» براي گفتن در عرصههاي مديريتي پيدا کردهاند لذا شايسته است اينگونه مجازاتها در کشور ما نيز با قدرت و شدت به اجرا درآيد.
با اين کار اميد خواهد رفت که از آن پس، کمتر شاهد هشدارها، توصيهها، اظهار نظرات تخصصي، انواع تحليلها و دستورات سياسي و اقتصادي و اجتماعي و… از جانب کساني باشيم که شب قبل فراموش کردهاند متن سخن سراييهايشان را که ميبايست صرفا در حيطه مديريتيشان باشد را تهيه و براي ارائه در يک همايش تخصصي آماده کنند و اکنون ناچارند از هر دري سخني گفته و براي هر دردي فيالبداهه دارويي توصيه نمايند و با «بياحتياطي» خود جامعه را در عرصههاي گوناگون دچار سردرگميو آشفتگي کرده و شهر، استان و يا کشور را دچار بحرانهاي پياپي نمايند و بر دردهاي مردم دردمند ديار خود، هر دم دردي تازه بيفزايند، بلکه با تفکر و تعقل و تدبر درنظرات و گفتهها و عملکردهايشان، هم رفاه و آرامش را در جامعه فزوني دهند و هم به جاي مجازات شدن، بر افتخارات مديريتي خود بيفزايند.
در پايان، نگارنده معتقد است که با کاستن از اشتباهات مديريتي با هر اهرمي که ممکن باشد، کشور حتي در سختترين تنگناها و با کمترين منابع لازم، با سرعتي بيشتر از ديروزها و امروزها قلههاي پيشرفت عمومي و تعالي اجتماعي را فتح خواهد نمود و رفاه و رضايت عموم مردم نيز، تأمين خواهد گرديد.
ابتكار
«جيب مردم پيش کش، به اخلاق مردم رحم کنيد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در آن ميخوانيد:
در شرايطي که عرصه بر مردم تنگ است و مردم در مضيقه قرار دارند تدبيرها چنان کار ساز نبوده وتاکنون گرهي گشوده نشده است مرور نوسانات کنوني و نحوه پاسخگويي مسئولان مربوطه بخصوص مسئولان اقتصادي و وعدههاي زنجيروار آنان هيچکدام منتبح به نتيجه و راهگشا نبوده است جيب مردم هر روز خالي تر و بر قدرت مالي آنان کاسته شده و ارزش دارايها يشان به حداقل ممکن رسيده است گفتههاي مسئولين در اين شرايط حالت فانتزي پيدا کرده و در مواردي گويا که مربوط به عوالم ديگرو در ارتباط با مردم ديگر سرزمينها ميباشد.
نکته مهم در اين ميان اينستکه مردم ما هر گاه که در معرض تهديد خارجي قرار ميگيرند و تحت فشارهاي دشمن ساخته به سختي ميافتند به خوبي راههاي برون رفت و تحمل شرايط را در مييابند و با هوشمندي و تدبير خود زيانهاي آن را به حداقل ميرسانند چون مردم زلزله آذربايحان را بلاي طبيعي ميدانستند و نقش عوامل انساني را ناچيز و بدون تاثير ميديدند هم مصيبت زدهها به نيکي شرايط را درک کردند و با آن کنار آمدند و هم اقشار مختلف مردم از سراسر کشور چنان به حرکت آمدند که اگر ضرورتها و شرايط اجازه ميداد تمام ايرا ن در منطقه حاضر ميشد و هر کس به هر آنچه داشت به کمک ميآمدند و خرابيها را به طرفة العيني جبران ميکردند و مگر همين مردم نبودند که در طول دفاع مقدس برغم فشارهاي زندگي و پايين بودن سر آنه در آمدشان با طيب نفس و رضايت خاطر نه فقط دارايي شان را با رزمندگان تقسيم کردند بلکه بهترين و گرانمايه ترين سرمايه زندگي خود را که عبارت بود از فرزندان رشيدشان را نيز تقديم کردند پير زني که تمام دارايي اش چند تخم مرغ بود با تمام خلوص آن را در سبد ميگرفت و تقديم ميکرد توده مردم کمبودها ي آن روزها را با شکيبايي تحمل ميکردند و سختيها را با هم شريک ميشدند و داراها به ندارها مدد ميرساندند و ندارها بخاطر غصه نداري افسرده و پژمرده نميشدند فضاي عمومي و ارزشهاي حاکم اجازه احتکار و گران فروشي و کم فروشي را نميداد برخورداري مادي و رفاه فردي از چنان ارزشي برخوردار نبود که ديگران در حسرتش بسوزند و براي بدست آوردنش حاضر به هر تخلفي باشند امّا امروزکه هم سطح زندگي مردم غير قابل قياس با آن روزها ست و هم اينکه کشور در حال جنگ مستقيم و فيزيکي نيست ولي به دليل تغيير ارزشها شرايط به گونهاي است که تحمل مردم کم شده و مداراي آنان به حداقل رسيده است آن روزها باورهاي مردم دست نخورده بود و مددرسان بود ولي امروز در نتيجه وعدههاي بدون پشتوانه و عملکردهاي منافقانه دچار دگر ديسي شديد شده است.
مردم چطور بايد بپذيرند که مشکلات ناخواسته و دشمن خواسته عامل شرايط کنوني است در حالي که خود شاهد تناقضات بسيار هستند از يکطرف بنام کمبود منابع هر روز مجبورند بخشي از نيازهاي فوري و حياتي خود را صرف نظر نمايند از سوي ديگر مطابق آمارها و مشاهده صحنه عمومي نظاره گر مسابقه ثروت و مکنت بدون محنت عدهاي نو کيسه ميباشند از يکسو خيل عظيمي از مردم نسخه بدست براي نجات جان بيمارشان آواره خيابان و داروخانه هستند هر کجا که سرک ميکشند با جواب نداريم چون تحريم هستيم مواجه ميشوند و از سوي ديگر ويراژعدهاي جوان و نوجوان با گران ترين خودروهاي بازارهاي جهاني در جلوي چشمشان غره ميروند گويا تحريم فقط براي اين بخش از مردم هست تحريم نه فقط زندگي عدهاي را دچار نوسان نکرده که نان سفره شان را دو چندان هم کرده است آخر اين گروه به دليل دسترسي به منابع از محدوديتها براي خود رانتي ساختهاند که در شرايط عادي قادر به آن نبودند در گذشته محدوديتها قدرت رانت سازي نداشت ولي اکنون به هر بخش که نيک بنگري گروهي که چونان غارتگران گنج قارون بي رحمانه به جان منابع افتادهاند هويداست اين شکافت هاست که اخلاق مردم را تغيير ميدهد خلف وعدهها ست که مردم را نسبت به همديگر بي رحم ميکند ناراستي هاست که دروغ و دغل و حيله را در جامعه رواج ميدهد خلاصه آتش زيانهاي تخريب و سرقت اخلاق مردم به مراتب سوزاننده تر از آتش خالي شدن جيب مردم است پس لطفاً به اخلاق مردم رحم کنيد.
جوان
«خطر نفوذ سكولاريسم در حوزههاي علميه» عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم علي ميثمي تهراني است كه در آن ميخوانيد:
«آنچه كه لازم است عرض بكنم – كه از همه اين مطالب مهمتر است – نسبت حوزههاي علميه است با انقلاب و نظام اسلامي. هيچ كس در عالم روحانيت، اگر انصاف و خرد را ميزان قرار بدهد؛ نميتواند خودش را از نظام اسلامي جدا بگيرد… اينكه يك آقايي در يك گوشهاي عبايش را بكشد به كول خودش، بگويد من به كارهاي كشور كار ندارم. من به نظام كار ندارم. افتخار نيست، ننگ است. حوزههاي علميه بايد خود را سربازان نظام بدانند. براي نظام كار كنند. براي نظام دل بسوزانند. در خدمت تقويت نظام حركت كنند. و اين درست عكس آن چيزي است كه سياست سرويسهاي امنيتي انگليس و امريكا و اسرائيل و ديگران دنبال ميكنند… بنابر اين حوزههاي علميه نميتوانند سكولار باشند. اينكه ما به مسائل نظام كار نداريم، به مسائل حكومت كار نداريم. اين سكولاريسم است… نظام، مرتبط و متصل و همزاد است نسبت به روحانيت.
اگر روحانيت نبود، شما بدانيد اين نظام تشكيل نميشد. اين انقلاب پيروز نميشد.» (حضرت امام خامنهاي، ديدار با علما و روحانيون استان خراسان شمالي، ۱۹/۷/۱۳۹۱) آنچه به روشني از فرمايشات حكيمانه – و در عين حال تند و با صلابت – رهبر معظم انقلاب در فراز فوق فهميده ميشود اخطاري هوشمندانه نسبت به نفوذ تفكر سكولاريسم در حوزههاي علميه است. تفكري كه در صورت فراگير شدن – كه به لطف هوشياري قاطبه مراجع عظام و روحانيت راستين، آرزويي است كه قطعا طراحان مكار اين پروژه خطرناك آن را با خود به گور خواهند برد – بر سر نظام مقدس جمهوري اسلامي آن خواهد آورد كه بر سر انقلاب اسلامي مشروطه بعداز حذف روحانيت از رهبري آن جريان اجتماعي آمد.
از آنجا كه نبايد هشدار هوشمندانه ديدبان بصير اسلام و انقلاب را ناديده گرفت؛ پر بيراه نيست اگر براي فهم بهتر فرمايش ايشان، جريانشناسي اجمالي نسبت به روحانيت و حوزههاي علميه در شرايط فعلي صورت پذيرد. به نظر ميرسد در پيچ تاريخي حساس كنوني سه جريان اصلي در ميان روحانيت وجود داشته باشد. البته اين سه جريان از جهت حقانيت شرعي و گستره نفوذ و مقبوليت اجتماعي در يك سطح نيستند. نيز امكان اينكه هر يك از اين سه جريان، خود داراي طيفي از خرده جريانهاي ديگر باشند منتفي نيست.
جريان اول كه قاطبه حوزههاي علميه و مراجع عظام تقليد و فضلا و اساتيد انقلابي پيرو آنند؛ جرياني است كه در اصطلاح اين سياهه به «روحانيت مدعي تمدن نوين اسلامي» خوانده ميشود. جرياني كه معتقد است اسلام كاملترين دين عرضه شده از جانب خداوند رحيم و حكيم براي هدايت و سعادت دنيا و آخرت بشر بوده و براي تمامي عرصههاي بشري طرح و برنامه دارد. مسلما اين بخش از روحانيت معتقد به حضور حد اكثري دين در تمامي عرصههاي فردي و اجتماعي از گهواره تا گور بوده و هرگز نسبت به سرنوشت نظام اسلامي – كه اسلاف اين جريان خود بنيانگذار اين بناي شامخ بودهاند – بيتفاوت نبوده و نخواهد بود.
هزاران هزار روحاني در سراسر اين آب و خاك دل در گرو اين ديدگاه داشته و تا پاي جان بر تحقق اسلام در تمامي عرصهها ايستادهاند. روشن است كه اين بخش از روحانيت – حتي اگر بعضا انتقاد يا نصيحت دلسوزانهاي نسبت به برخي برنامهها يا مسئولان نظام داشته باشند – به هيچوجه مصداق سكولاريسم نبوده و هرگز مخاطب عتاب رهبري عزيز نيست. جريان دوم – كه از جهت كميت و كيفيت در مقابل جريان اول چندان به حساب نيز نميآيد – جرياني است كه اگر چه اصل حضور دين در عرصه اجتماعي را نفي نميكند – يا به تعبير دقيقتر جرأت نفي حضور اسلامي كه پيامبرش حكومت تشكيل داده را از عرصه حاكميتي ندارد! – ولي تا آنجا كه بتواند به دنبال حد اقلي كردن حضور دين در عرصه اجتماعي است.
حتي اين جريان بيميل نيست كه حاكميت فقها در راس نظام اسلامي را به نوعي نظارت استطلاعي حد اقلي تقليل داده و مشروعيت نظام اسلامي را بدون تكيه به جريان ولايتاللهيه تئوريزه نمايد. توضيح بيشتر آنكه اگرچه مشهور شده كه سكولاريسم به معناي نفي حضور دين در عرصه حاكميتي است؛ ولي در اصطلاح دقيق كلمه، سكولاريسم عمدتا در پارادايم دموكراسي غربي به حداقلي كردن حضور دين در عرصه اجتماعي تا حد امكان، اطلاق ميشود. (ر. ك: عبدالرسول بيات و ديگران، فرهنگ واژهها، ص۳۲۸) بر اين اساس به نظر ميرسد اين جريان كه خود را نه در پي تمدن اسلامي همهجانبه كه در پي نوعي «مدرنيته اسلامي» – بخوانيد تمدن غربي امضا شده توسط روحانيت غافل! – ميداند؛ اصليترين مخاطب اين اندرز مشفقانه رهبري فرزانه نظام اسلامي است.
جريان سوم – كه از جهت كميت و كيفيت فعلا حتي از جريان دوم نيز اوضاعش نا بسامانتر است – آن بخش قليل و بيسواد از روحانيت است كه چنان مرعوب تمدن غرب گشته كه ناخودآگاه به پيروي از تقيزاده – كه خود يك روحاني سكولار به تمام معنا بود – معتقد است كه تنها راه پيشرفت، نفي كامل دين از عرصه حكومتي و پذيرش غربي شدن از نوك پا تا فرق سر است. اينان واضحترين مصداق روحانيت سكولار در كلام رهبري معظم هستند. خصوصا با عنايت به اينكه خود نيز ابايي ندارند كه بعضي اوقات نه به عنوان روشنفران ديني، بلكه به عنوان «سكولاريستهاي مسلمان» خوانده شوند.
جان كلام اين جاست، از آنجا كه ميتوان كلام نوراني مقام ولايت امر در اين باب را در جريان سفر تاريخي و پر بركت ايشان به اين خطه عالمخيز كشور، نوعي «حكم حكومتي فرهنگي» دانست؛ بر اساس جريانشناسي فوق بايد جريان اول – كه همان روحانيت راستين خط اسلام ناب محمدي(ص) و معتقدين به جامعيت اسلام و ايجاد تمدن نوين اسلامي – هستند؛ نسبت به خطر نفوذ جريان سكولاريسم – اعم از سكولاريسم معتدل يا سكولاريسم افراطي – در حوزههاي علميه هوشياري كامل خود را حفظ نمايند. در پايان گفتن اين نكته حاشيهاي نيز خالي از لطف نيست كه در لا به لاي بيانات رهبري صبور و بصير انقلاب در سفر به استان خراسان شمالي، نكات راهگشاي بسياري پيدا ميشود.
رهنمودهاي نجات بخشي كهاي كاش مسئولان ارشد نظام نيز كمي از وقتي را كه صرف «نامهنگاريهاي كودكانه دشمن شاد كن» به يكديگر ميكنند؛ صرف تامل در رهنمودهاي حكيمانه معظم له – كه شرعا و قانونا سياستگذار اصلي نظام اسلامي به شمار ميروند – ميكردند. البته در اين باب گفتنيهاي ديگري نيز هست…
آرمان
«نشاندن هواپیمای ایران در بغداد» عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محیالدین ساجدی است كه در آن ميخوانيد:
مسالهای که امروز در رسانهها مطرح بود، مساله نشاندن هواپیمای ایران در فرودگاه بغداد بود که خیلیها از آن به عنوان مخاطره در رابطه ایران-عراق یاد کردند اما باید بگویم که روابط استراتژیک ایران و عراق، بیشک با نشاندن یک یا دو هواپیما در مخاطره قرار نمیگیرد و در ضمن بعضی هم عنوان کردهاند این مساله را مقابله به مثل میکنیم که در این مورد هم باید بگویم که مقابله به مثل هم برای ایران سودی ندارد و حتی ذکر این مساله ضروری است که موقعیتی هم برای مقابله به مثل وجود ندارد که ایران بخواهد دست به چنین عملی بزند.
مساله اصلی در بروز چنین عملی را میتوان در فشارهای آمریکا به عراق دانست چراکه به هر حال نمیشود نقش آمریکا را در عراق و تغییر رژیم این کشور نادیده گرفت. هرچند عراق براساس قانون اساسی خودش اداره میشود و شخصیتهای بومی عراقی هم در این کشور در مسندهای رسمی و دولتی نشستهاند اما واقعیت این است که نفوذ آمریکا در این کشور همچنان در حال افزایش است و ایران هم با درک چنین شرایطی زیاد خرده بر عراق نمیگیرد.
در حال حاضر آمریکا نگران این است که عراق در مورد سوریه کماکان موضعی نزدیک به ایران دارد. عراق به عنوان رئیس اتحادیه عرب موضعی متفاوت با آمریکا اتخاذ کرده و آمریکا هم نگران این است که این موضع به ایران نزدیکتر است چراکه علاقه آمریکا برای عراق، اتخاذ موضعی شبیه به وضعیت ترکیه است.
در حال حاضر با توجه به نقش آمریکا در عراق آنچه مسلم است آمریکا در حال فشار به عراق است و عراق هم ناچار به پذیرش برخی فشارهاست و ایران هم به خوبی از این فشارها آگاه است. مساله مهم این است که هیچگاه عراق از این بازدیدها طرفی نمیبندد و هیچگاه هم حاضر نیستند چنین موقعیتهایی و دوستهایی را با ایران تبدیل به بحرانی پیچیده بکنند و اتفاقی مانند مساله هواپیمای سوری و برخورد ترکها را پیش بیاورند که البته هنوز نه هواپیما و نه محموله؛ هیچکدام تحویل داده نشدهاند، به هر حال مقصود آن است که بعید به نظر میرسد عراق قصد آن را داشته باشد که بخواهد بحرانی را ادامه بدهد و اتفاقی شبیه ترکیه را برای خود رقم بزند که پیه نیامدن ولادیمیر پوتین را به آنکارا به تن خود مالیدند اما کوتاه نیامدند. روابط ایران و عراق، روابط بسیار منطقی و خوبی است.
البته در عراق نیروهای مختلفی کل حاکمیت را تشکیل دادهاند به این معنی که فقط وزیر و نخستوزیر نیستند که کلیت را تعیین بکنند، موضع کردهای شمالی و طوایف دیگر عراقی موضعی متفاوت با حاکمیت است و در برخی مسائل اختلاف نظرهایی دارند، کسانی در طوایف دیگر هم هستند که شاید نظر خوبی در مذاکرات دولت نداشته باشند اما حقیقت مطلب آن است که ایران تقریبا با گروههای مختلف رابطه خوبی دارد و به عنوان مثال با رهبران کرد و سنی عراق رابطه خوبی دارد.
از آن سو عراق هم از موقعیت ایران استفاده میکند، از این مناسبات در بهبود مبادلات اقتصادی و تجاری خود سود میبرد و از همه مهمتر ذکر این مساله است که رابطه ایران و عراق رابطهای تاریخی و طبیعی است؛ رابطهای که براساس مجموعهای از روابط تاریخی و اجتماعی شکل گرفته است بهگونهای که اگر مردم به دو کشور هم سفر کنند؛ احساس حضور در محیطی غریبه ندارند و احساس حضور در بخش از بافت خودشان را دارند.
حتی در بخشهایی از عراق به فارسی تکلم میشود و مهمتر از تمام این مسائل و بحثهای قومی و نژادی، نقش عتبات عالیات در دو کشور است که باعث رابطهها و سفرهای زیادی برای اتباع دو کشور است و حسن این رابطه را به اوج میرساند. با تمام این شرایط بعید به نظر میرسد عراق در موقعیتی قرار بگیرد که بخواهد برای ایران بحران ایجاد کند یا ایران بخواهد در پی مقابله به مثل با عراق باشد.
دنياي اقتصاد
«ابهامات بازار ارز و سرنوشت بنگاههای تولیدی» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهرداد محمدی است كه در آن ميخوانيد:
چندی پیش دریکی از سرمقالههای روزنامه «دنیای اقتصاد» (۱) آمده بود که ابهامات موجود در بازار ارز و بیاعتمادی به قولهای مکرر مسوولان اقتصادی درباره افتوخیزهای این بازار، آفت خطرناکی است که تصمیمگیری برای مدیران واحدهای تولیدی و دیگر فعالان اقتصادی را بسیار دشوار ساخته است. همانجا اشاره شده بود که اولین پیامد این وضعیت، «خطرگریزی» مدیران و احتیاط بیش از حد آنها در واردات مواد اولیه و کالاهای واسطهاي خواهد بود که میتواند به اختلال در فرآیند تولید منجر شود.
طلیعه تحقق این پیشبینی امروز در صنعت کشور به روشنی دیده میشود. به طور مشخص، در حال حاضر بسیاری از بنگاههای تولیدی به دو دلیل با بحران تامین مواد اولیه و کاهش ظرفیت تولید مواجه شدهاند. دلیل اول کاهش قابلتوجه واردات مواد اولیه و کالاهای واسطه مورد نیاز صنایع به دلیل هراس از تغییرات (وخصوصا ارزان شدن) ناگهانی قیمت ارز آزاد است. بسیاری از تولیدکنندگان با علم به این واقعیت که خرید دلار ۳۳۰۰ تومانی امروز، در صورت شکستن قیمت ارز به هر دلیل، زیان هنگفتی را به آنها تحمیل خواهد کرد، ترجیح دادهاند که عطای منافع احتمالی واردات را به لقای آن ببخشند و سرمایههای خود را در معرض خطر قرار ندهند و در نتیجه واردات کالای مورد نیاز صنعت با کاهش قابلتوجه مواجه شده است.
دلیل دوم این است که با طولانیتر شدن وضعیت ابهام آمیز در بازار ارز و کاهش تمایل واردکنندگان به واردات کالا در سطح انبوه، موجودیهای مواد اولیه در انبارهای واردکنندگان (و تولیدکنندگان) رو به کاهش دارد و این مساله خود به خود به گرانی بیشتر و احتیاط مضاعف دارندگان مواد اولیه در فروش کالا میانجامد. در حقیقت برخی از فروشندگان یکسره از فروش خودداری میکنند و «کرکره» مغازهها و انبارهای خود را پايين کشیدهاند.
وضعیت کمسابقهای که در زنجیره تامین مواد مورد نیاز واحدهای صنعتی به وجود آمده، در صورت تداوم، در مرحله اول به تعطیلی واحدهای تولیدی کوچک و متوسطی منجر خواهد شد که وابسته به کالاهای وارداتی هستند؛ اما خودشان واردکننده نیستند یا سرمایه کافی برای واردات ندارند. واحدهای صنعتی قدرتمندتر که واردکننده مواد اولیه مورد نیاز بنگاههای خود بودهاند، با گرایش بیشتر به احتیاط و خطرگریزی، از هماکنون کاهش ظرفیت تولید را در دستور کار قرار دادهاند و چنانچه این کاهش ظرفیت تا جایی پیش رود که تولید این واحدها غیراقتصادی شود، آنها هم توقف تولید را ناگزیر خواهند یافت.
اینها همه در حالی است که افزایش منطقی قیمت ارز و تثبیت آن در نرخی واقع بینانه و قابلحمایت، میتواند همان فرصت ارزشمندی باشد که قادر است، اختلالات گذشته را اصلاح کند و به تدریج ماهیت بازار ایران را از واردات محوری، به جانب توسعه اقتصادی با تکیه بر صادرات سوق دهد. بیتردید این بزرگترین خدمتی خواهد بود که بحران ارزی اخیر، با همه مصائبی که به همراه داشته، میتواند برای ساختار تولید کشور در پی داشته باشد. البته نباید از یاد برد که اکثر صنایع ایران طی دهها سال با الگوی وارداتی کشور سازگار شدهاند و صادرکننده شدن نیز اتفاقی نیست که یک شبه به وقوع بپیوندد.
شناسایی بازارهای هدف، بازاریابی و ایجاد ارتباطات قابلاعتماد در کشورهای دیگر و مدیریت گردش مالی صادرات، سازوکار پیچیدهای است که نیاز به زمان، هزینه و نیروی متخصص دارد و تولیدکنندگان ایرانی در حال حاضر کمتر دارای این ظرفیتها هستند. علاوهبر این، بازار محدود صادرات غیرنفتی ایران در سالیان طولانی، مشوق خوبی برای بنگاههای خصوصی تجاری در شکلدادن به خدمات حرفهای صادراتی نبوده است.
در شرایطی که تهدیدی جدی میتواند به فرصتی بزرگ برای بخش صنعت کشور تبدیل شود، هر نوع سهلانگاری در تامین ارز و تسهیل واردات مواد اولیه مورد نیاز صنایع، افسوس و اندوه عمیقی را برای دلسوزان اقتصاد کشور در پی خواهد داشت. متاسفانه و به دلایل مختلف، «مرکز مبادلات ارزی» هنوز نتوانسته پاسخگوی نیازهای بخش بزرگی از بنگاههای تولیدی و واردکنندگان کالاهای مورد نیاز آنها باشد و بحثهای اخیر در مورد سرنوشت ارز حاصل از صادرات بخش خصوصی نیز، کمکی به ابهامزدايی از آینده بازار ارز و شفافیت آن نکرده است.
2- از ارسال دیدگاههای تکراری و حاوی توهین به حزب یا گروه خاصی پرهیز گردد.